حس خیانت تمام وجودش رو گرفته بود و سعی کرد با دوش گرفتن این عذاب رو از بدنش پاک کنه، اما صافی آب فقط تونست بوی کام شدنش رو از بین ببره و تهیونگ نمیدونست که چطور باید روحش رو تمیز کنه؟
چرا هیچ حمومی برای شستن باطن وجود نداشت؟
اگر همچین چیزی بود قطعا خیلیها بهش نیاز پیدا میکردن.
تهیونگ ادم سواستفادهگری نبود و تنها شهوت و هیجان لحظهای باعث شد تا به این اندازه با اون لیتل پیش بره و حالا وجدانش ناراحت بود.
نه برای خدشهدار کردن معصومیت جونگکوک!
بلکه برای ارضا شدن جسمش به دست کسی غیر از معشوقهاش.
اون به خودش قول داده بود که فقط رَد دستهای عشقش رو بدنش بمونه و تا همیشه جای لمسهاش رو بپرسته و حالا عهدشکنی کرده بود.
کسی که یکبار پیمانش با خودش رو قطع کنه بازهم میتونه کارش رو تکرار کنه و این حقیقت تهیونگ رو میترسوند!
اینکه نکنه یکوقت لجبازیش برای گرفتن باکرگی لیتلش منجر به از یاد رفتن گرمای تن دوست داشتنیِ تنها دختر زندگیش بشه و گناهکارتر شدنش ذره ذره وجودش رو به نابودی بکشونه.با بدنی برهنه و مرطوب روی تخت نشست و به موهاش چنگ زد..خسته بود..خسته از بلاتکلیفی و کلافه از قلبی که تمنای یک نفر رو میکرد.
تمنای کسی که قسم خورده بود سنگ صبورش باقی میمونه و تا لحظهی اخری که کنار هم هستن، عشق شیرینشون رو به گوش همهی مردم میرسونن..و تهیونگ چقدر ساده بود که فکر میکرد منظور معشوقهاش از لحظهی اخر یعنی روزی که تو آغوش هم این دنیای بی رحم و ترک میکنن و نمیدونست که موعود اون ساعاتِ پایانی، زودتر از این حرفهاست!
با یادآوری خاطراتشون قطره اشکی با سماجت از چشمهای کشیدهاش خودش رو روی گونههای تازه اصلاح شدهی مرد رها کرد و تهیونگ رو بیشتر درهم شکست.
خوب به یاد میآورد که تنها خواستهاش از دختر این بود که عشقشون رو جایی فریاد نزنن!
مردم بخیل و زمان حسود بود و اخر این فریادِ عشق، عاشق کُششون کرد.ناگهان درد عمیقی رو درست تو قلبش حس کرد زمانی که عامل از دست رفتن رابطهی شیرینش رو به خاطر اورد و لبخندی که از هر زهری تلختر بود، روی لبهاش نشست.
پشت هر دو دستش رو محکم روی پلکهای نمدارش کشید و با دَم عمیقی که گرفت از روی تخت بلند شد و خودش رو با شلوارک و تیشرت سرمهای رنگی پوشوند.
از بابت لیتل نگرانیای نداشت چون قبل از اینکه اون رو از اتاقش بیرون ببره بهش گوشزد کرده بود که نباید اتفاقات بینشون رو برای کسی تعریف کنه و با تهدیدی مثل تنبیه کردن و همینطور تشویق به اینکه اگر لب باز نکنه خوراکیهای خوشمزه نصیبش میشه تونسته بود راضیش کنه.
موهاش رو با حولهی کوچیکی خشک کرد و با انگشتهاش شونهاشون زد و وقتی از اتاق خارج شد، صدای لیتل به گوشش رسید که انگار هوس کرده بود وسط خونه با اسباب بازیهای جدیدش بازی کنه و توجه ددیش رو به سمت خودش بکشونه.
YOU ARE READING
CareGiver(Completed)
Romance[تهیونگ، مرد نمایشگاهدار و بیحوصلهای که تو زندگیش توقع هرچیزی رو داشت غیر از اینکه یه پسر لیتل بهش پیام بده و ازش بخواد تا ددیش بشه!] Genre: Littlespace • Smut • Angst • Daddykink Couple: Vkook Writer: Shin Up: Completed ~این بوک ادغامی از چتاسک...