از اسانسور خارج شد و خواست وارد خونه بشه که با شنیدن صدای فریاد و شکسته شدن وسایل، سر جاش خشک شد و کولهش روی زمین افتاد.
نگاهی به ساعتش که عدد سه و نیم رو نشون میداد انداخت و با ترس فکر کرد:
"تهیونگ که الان باید سرکار باشه، جز من و خودش هم که کسی اینجا نمیاد..یعنی دزد اومده؟اما دزد که داد نمیزنه."آب دهنش رو به سختی قورت داد و دست لرزون و سردش رو جلوی دهنش گرفت و تپش قلبش کمکی به خوب شدن حالش نمیکرد.
اما صدای اون فریادهای پیاپی آشناتر از صدای یک دزد بود و برای همین با نفس عمیقی به سرعت رمز رو وارد کرد و بلافاصله بعد از داخل شدن و دیدن خونه قلبش به راحتی فرو ریخت.
تمام ظرفها به هزار تکه تبدیل شده بودن و مبل و تابلوها وسط خونه به شکل شلختهای خودنمایی میکردن و آشپزخونه و حتی پردهها نامرتب بودن..اما این بین تهیونگی که با موهای بهم ریخته و چشمهای سرخ از خشم ایستاده بود و این آشوب رو گسترش میداد و حتی متوجه حضورش نشده بود بیشتر از هر چیزی چشمش رو گرفت.
تهیونگ کراوات شل شدهش رو با عصبانیت از دور گردنش باز کرد و بعد از پرت کردنش رو زمین موهاش رو به چنگ کشید و لگدی به ویترین گوشهی خونه زد و صدای شکستن ظروف جدید گوششون رو خراشید.
جونگکوک با نگاه آمیخته به ترس پاهاش رو به کار انداخت و با قدمهای تندی خودش رو به مرد رسوند و با صدای بلندی که اون رو به خودش بیاره گفت:
"چیکار میکنی تهیونگ؟ چت شده؟ اینکارا برای چیه؟"تهیونگ که از صدای جونگکوک جا خورده بود نگاه خشمآلودش رو به پسرک نگران داد و با خشم بیشتری فریاد زد:
"اینجا چه غلطی میکنی ها؟ مگه نگفتم حق نداری با این شخصیتت جلوی من ظاهر شی؟؟میخوای بمیری آره؟"جونگکوک بی توجه به حرف توهین آمیزش بهش نزدیکتر شد و گفت:
"اروم باش لطفا..چیشده تهیونگ؟ دیوونه شدی مگه؟ حرف بزن.""برو بیرون..فقط برو بیرون جونگکوک..اگر نمیخوای تورو هم مثل این ظرفها بشکنم برو."
جونگکوک که دید اون مرد افسار پاره کرده و کنترلی رو حرفها و رفتارش نداره کف دستهاش رو محکم به سینهی عضلهایش کوبید و به طبع از اون صداش رو تو سرش انداخت و داد زد:
"من بردهی تو نیستم که بگی چیکار کنم یا نکنم پس فقط اون زبونت رو بکار بنداز و بگو چه مرگت شده که اینطوری خونه رو خراب کردی و با صدای فریادت ساختمون رو لرزوندی."تهیونگ خواست مقاومت کنه که اینبار جونگکوک یقهش رو چسبید و تو صورت بیروحش غرید:
"یا حرف میزنی یا کاری میکنم که بفهمی من کوکو نیستم و تو زیر دست و پاهام لهت کردن تبحر دارم..فهمیدی یا نه؟"تهیونگ مچ هردو دست پسرک رو گرفت و به وضعیتشون نگاهی انداخت؛
ملاقات جالبی با جونگکوک نبود و زود برگشتن از محل کارش باعث همچین برخورد طوفانی و دور از ذهنی شده بود و این چیزی نبود که دلش بخواد.
با صدای گرفتهای که ناشی از خراشیده شدن تارهای صوتیش از فریاد بود گفت:
"خیلی خب برو عقب."
YOU ARE READING
CareGiver(Completed)
Romance[تهیونگ، مرد نمایشگاهدار و بیحوصلهای که تو زندگیش توقع هرچیزی رو داشت غیر از اینکه یه پسر لیتل بهش پیام بده و ازش بخواد تا ددیش بشه!] Genre: Littlespace • Smut • Angst • Daddykink Couple: Vkook Writer: Shin Up: Completed ~این بوک ادغامی از چتاسک...