"میخوام یه پیشنهاد و برای بار دوم بهت بدم."
جیمین دود توی ریهش موند و با تردید صورتش و سمتش چرخوند و ترسید که نکنه یونگی باز هم بخواد به عشقی که به گفتهی خودش مثل فیلتر سیگارِ بین انگشتهاش دود شده اعتراف کنه!
پسر مو بلوند واقعا دوست نداشت رفیق به این باحالی رو از دست بده و بخاطر عهد شکنیِ یونگی ازش به طور کل ناامید بشه.
به هیچ وجه نمیخواست رفاقتش بهم بخوره و ترس توی چشمهاش به قدری واضح بود که یونگی خندهی تو گلوییای بکنه و تصورات پسر کوچیکتر رو اصلاح کنه.
"نه نه اون چیزی نیست که تو فکر میکنی."جیمین با خیال راحت دود توی سینهش و فوت کرد و زیر لب فحشی که فقط خودش شنید بهش داد و اینبار چشمهای منتظر و کنجکاوش و بهش دوخت.
یونگی نخ دیگهای رو از پاکت گرون قیمتش درآورد و گفت:
"فکر کنم صداقت حرفامو بهت ثابت کردم پس ازت دوباره میخوام که بیای و توی نمایشگاه همکارم بشی."پسر کوچیکتر سیگارش روی شلوارش افتاد و بیاهمیت به سوختن شلوارش یه چرخش نود درجهای به خودش داد و کامل سمت یونگی چرخید.
چشمهاش به درشتترین حالت خودشون رسیدن و لبهاش از هم باز مونده بودن و با لحنی که شادی و تعجب ازش پیدا بود گفت:
"راست میگی یونگی؟ راست میگی؟ من میتونم بیام کار کنم؟"یونگی که از خوشحالی رفیقش شاد شده و ناخوداگاه لبخند بزرگی رو لبهاش نشسته بود با خنده گفت:
"البته که میتونی.. من قبلا هم بهت گفته بودم."جیمین بیمهابا خودشو توی بغل گرم یونگی انداخت و کمرش و محکم چسبید و با خوشحالی بیپایانی گفت:
"ممنونم یونگی.. ممنون رفیق.. معلومه که الان میام.. معلومه که باورت دارم."یونگی به آغوشش جواب داد.
"خوشحالم که اینو میشنوم."جیمین که کمی از احساسات درونیش رو بروز داده بود ازش فاصله گرفت و با صدایی که ته مایهی خنده داشت گفت:
"هیچوقت فکر نمیکردم آدم پولدارا هم دل داشته باشن.""تو چرا انقدر از پولدارا کینه داری پسر؟"
"چون همینایی که پولشون از پارو بالا میره توی مدرسه و دانشگاه برای امثال من که پول کرایه اتوبوس ندارن قلدری میکنن و اجازه نمیدن یه آب خوش از گلومون پایین بره.. تو چی میدونی از اینکه وسط مدرسه راه بری و بهت گوجه و چیزای دیگه پرت کنن؟ چی میدونی از اینکه با توپ و چوب بیسبال کتکت بزنن؟ اونوقت میخوای کینه نداشته باشم؟"
یونگی اینطور نبود که متعجب بشه چون خودش توی همچین مدرسههایی درس خونده بود و حتی توی بازه زمان کوتاهی جزو همون دسته از اکیپایی بود که قلدری میکردن و به جیمین حق میداد که دلشکسته باشه.. شکستن غرور چیزی نیست که به راحتی بشه ازش گذشت و فراموش بشه.
"نمیتونم بهت حق ندم! اما آتیش کینه فقط خودتو میسوزونه."
VOCÊ ESTÁ LENDO
CareGiver(Completed)
Romance[تهیونگ، مرد نمایشگاهدار و بیحوصلهای که تو زندگیش توقع هرچیزی رو داشت غیر از اینکه یه پسر لیتل بهش پیام بده و ازش بخواد تا ددیش بشه!] Genre: Littlespace • Smut • Angst • Daddykink Couple: Vkook Writer: Shin Up: Completed ~این بوک ادغامی از چتاسک...