"چیشده ددی؟"
تهیونگ با دستپاچگی لبخندی زد و مضطرب گفت:
"میشه من با جونگکوک حرف بزنم؟"نمیدونست چرا بر خلاف چند وقت پیش با جونگکوک احساس نزدیکی بیشتری میکرد و الان واقعا نیاز داشت تا با یه پسر عاقل صحبت کنه و حوصلهی بارها توضیح دادن نداشت.
قیافهی جونگکوک اخمالو شد.
"چرا ددی ته؟ جونگکوکی خوابه.""میخوام بیدار بشه کوکو..ددی باید باهاش صحبت کنه."
لیتل با ناراحتی لبهاش رو آویزون کرد.
"نکنه ددی دیگه کوکو رو دوست نداره؟""نه بیبی از این فکرا نکن من فقط باید جونگکوک و ببینم و میدونم که توهم پسر خوبی هستی و به حرف من گوش میدی..اینطور نیست؟"
کوکو نق زد.
"اما کوکو میخواد بازی کنه."تهیونگ که ذهنش خسته و مشوشتر از این بود که ناز لیتل رو بخره با کلافگی لبش رو گزید و با اخمی مصنوعی فقط برای ترسوندن لیتل گفت:
"به حرفم گوش میدی یا نه؟"لیتل به پایین پیرهن ددیش چنگ زد و با صدایی که به سرعت لرزون شده بود جواب داد:
"باشه ددی، کوکو رو دعوا نکن."تهیونگ که ترسیدن لیتلش رو دید از موضع خودش پایین اومد و بوسهای رو خال زیر لبش نشوند..رونهای پاش و نوازش کرد و با جدیتی که در عین حال اذیت کننده نبود گفت:
"افرین پسر خوب..برو اتاق و من منتظر جونگکوک میمونم."لیتل با لبهای برچیده و چشمهایی که ذوق چند دقیقه پیش رو نداشت بدون اینکه حرفی بزنه و متقابلا ددیش رو ببوسه از روی پاهاش بلند شد و با قدمهایی که از قصد رو زمین میکوبید به سمت اتاقش رفت و در و محکم بست.
فکر کنید ددی مورد علاقهتون شما رو ببوسه و به چشم بهم زدنی بگه برو و به اصطلاح بزرگترت بیاد!
خب دل کوکو کوچولو شکسته بود و حتی صحبت کردن با عروسکهاشم نمیتونست حالشو خوب کنه..فکر به اینکه چرا تهیونگ، جونگکوک رو بهش ترجیح داده مثل موریانه به مغزش حمله کرده بود و دنبال دلیل میگشت تا بفهمه کجای راه و اشتباه رفته و در نهایت ذهن فندوقیش به نتیجهای نرسید..دوست داشت ساعتها با اسباببازی و ددیش بازی کنه و فارغ از هر مشکلی کودکی کنه اما مثل اینکه امروز قرار نبود باب میلش پیش بره و انرژیهای منفیش از طریق لیتل شیرین و بامزه محو بشن.
وسط اتاق نشست و با همون لبهای آویزون چشماش و بست و به خودش قول داد که وقتی کوکو برگشت با ددیش قهر کنه!از طرفی تهیونگ که تو پذیرایی منتظر نشسته بود نمیدونست چرا از لیتل خواست تا به اتاق بره و تغییر شخصیتش رو نبینه؟
شاید هنوز براش همچین مسئلهای جا نیوفتاده بود و غریب به نظر میرسید که یه پسر ۲۰ ساله بتونه به ۷ سالگی برگرده و با ارادهی خودش بشه همون پسر مغرور و وحشی و این هزارمین دلیلی بود که تهیونگ نباید کرگیور کوکو میشد چون با همین رفتار هرچند ساده آسیب جدیای به لیتل زد.
YOU ARE READING
CareGiver(Completed)
Romance[تهیونگ، مرد نمایشگاهدار و بیحوصلهای که تو زندگیش توقع هرچیزی رو داشت غیر از اینکه یه پسر لیتل بهش پیام بده و ازش بخواد تا ددیش بشه!] Genre: Littlespace • Smut • Angst • Daddykink Couple: Vkook Writer: Shin Up: Completed ~این بوک ادغامی از چتاسک...