بعد از رانندگی نسبتا طولانیای که از فرودگاه تا خونهش داشتن، آخرای شب به مقصدشون رسیدن و تهیونگ و جیهوپ و البته کمک کوچیک لیتل که برداشتن کیف دستی پسر تازه از راه رسیده بود، چمدونهای سنگینی که خبر از موندگاریش و میدادن و برداشتن و با استفاده از اسانسور جلوی واحد تهیونگ ایستادن.
تهیونگ با وارد کردن رمز، از دوست عزیزش خواست داخل بشه که جیهوپ لبخند زیبایی زد و بدون درنظر گرفتن خستگیش رو به لیتل گفت:
"برو داخل کیوتی."لیتل ذوق زده از این احترامی که مرد غریبه بهش میذاشت دستاشو رو گونههای سرخ شدهش گذاشت و با تشکری که زمزمه کرد وارد شد..جیهوپ چمدونش و بلند کرد و قدمی برداشت تا وارد بشه که تهیونگ مچش و محکم گرفت و برش گردوند؛
اهمیتی به تعجب جیهوپ نداد و غرید:
"انقدر براش دلبری نکن تا وابستهت بشه."جیهوپ ابرویی بالا انداخت.
"من براش دلبری نمیکنم! فقط بلدم که چطور باید با یه لیتل رفتار کنم."تهیونگ با حرص و حسادت گفت:
"دقیقا مشکلم همینه..بلد نباش! باهاش خوب رفتار نکن..نمیبینی چطوری با شیفتگی نگاهت میکنه؟ اگر به پسرا تمایل داشتی صد در صد شوهرت میشد."جیهوپ با شیطنت خندید.
"تو میترسی از اینکه عاشق من بشه نه؟؟ گلوت پیشش گیر کرده؟""آه هنوزم عادت مزخرف گفتنت رو ترک نکردی..من فقط کرگیورشم و نمیخوام بعدا بهونهی تورو بگیره."
"باشه منم باور کردم..فقط باید برام تعریف کنی چجوری کرگیور این بیبیبوی خوشگل شدی..تا جایی که یادمه تو عرضهی به گردن گرفتن همچین مسئولیتی رو نداشتی و گمون نمیکنم رابطهی خوبی با بچهها داشته باشی."
تهیونگ با بهت تک خندهای کرد.
"هاح..بیبی بوی خوشگل؟؟ چطور وقت کردی با این خستگی و تو تاریکی پسر منو دید بزنی؟؟ درضمن وقتشه که به تواناییهای کیم تهیونگ باور پیدا کنی و الانم برو تو تا همسایهها بهمون گوجه پرت نکردن."جیهوپ لبش رو گزید و همون لحظه فهمید که سوژه خندهش به خوبی فراهم شده..چمدونهارو داخل برد و با دیدن خونهی رفیق بچگیهاش و دکوراسیونش سوتی کشید و با هیجان گفت:
"اوه ته..باورم نمیشه همچین خونه زندگیای واسه خودت جور کردی."لیتل با صدای بانمکی حرف زد:
"هیونگ، تازه باید نمایشگاه ددی رو ببینی که چقدر بزرگ و قشنگه و ماشینای خفن خفن داره.""حتما به نمایشگاه ددیت سر میزنم پسرک شیرین زبون."
پسر کوچیکتر که نگاه عصبی تهیونگ رو ندیده بود با خجالت زبونشو تو لپش فرو کرد و وسط خونه بلاتکلیف ایستاد...تهیونگ با خستگی از روزی که گذرونده بود کتش و درآورد و خطاب به جیهوپ گفت:
"من میرم اتاق کوکو میخوابم و توعم میتونی بری اتاق من و لطفا راحت باش و خوب استراحت کن..میدونم که معذب نیستی اما درکل اینجا خونهی خودته و با مشت میخوابونم تو دهنت اگر فکر کنی اینجا صاحب اختیار نیستی..و اینکه مزخرفاتی مثل من رو کاناپه میخوابم و نگو چون اونوقت با زانو میام تو دیک.."
ESTÁS LEYENDO
CareGiver(Completed)
Romance[تهیونگ، مرد نمایشگاهدار و بیحوصلهای که تو زندگیش توقع هرچیزی رو داشت غیر از اینکه یه پسر لیتل بهش پیام بده و ازش بخواد تا ددیش بشه!] Genre: Littlespace • Smut • Angst • Daddykink Couple: Vkook Writer: Shin Up: Completed ~این بوک ادغامی از چتاسک...