جونگ کوک همونظور که قول داده بود. ساعتای 5 بعد از ظهر از سر کار برگشت. جیا تو اتاقش بود و داشت موهاشو شونه میکرد که صدای در زدن شنید. به سمت در اتاقش رفت و در رو باز کرد.
_سلام...
جونگ کوک خندان پشت در باعث شد خشکش بزنه
اولین بار بود میمومد و در میزد و میخندید!! پلک زد و سرش رو تکون داد. جونگ کوک از گیجیش خنده اش گرفت._آماده ای ؟
_قبل از اینکه بریم پیش مامانت , اشکال نداره یه جا دیگه بریم جیا؟
کجا ؟؟
قلبش احمق بود نه ؟
چرا با این چند کلمه تند تر میتپید؟
خب...این دروغ بود...
هر دفعه که جونگ کوک رو میدید اینجوری میشد ولی چرا؟ چون شوهرشه ؟یا چون رفتارش خوبه؟ یا فقط چون ترسیده بود؟
ولی...-------------
جونگ کوک تو ماشین منتظر جیا بود. فکرش مشغول بود که دید یکی با لباس ابی کمرنگی داره میاد ناخودآگاه لبخند زد. بهش زل زده بود و قشنگترین لبخندش تا به حال رو به جیا نشون میداد. جیا هم لبخند زد و سرخی کمرنگی رو صورتش دیده میشد.
نفس عمیقی کشید و به سمت ماشین قدم برداشت.
جونگ کوک که بیرون از ماشین ایستاده بود به سمتش اومد و در رد براش باز کرد. خشک زده بودنش با رفتارای جونگ کوک داشت بیشتر میشد.اولین بار بود کسی اینکار رو براش انجام میداد. برای اون , انگار داشت کیدراما میدید . برای اون این چیز ها فقط تو قصه ها بود و غیرممکن بود که تو زندگی همچین چیزی ببینه یا حتی احساسش کنه تا جایی که یادش میومد 20 سال از زندگیش میگذشت و تمام راه هایی که رفته بود خلاصه میشد به اتاقش و مدرسه دانشگاه همیشه دوست داشت در مورد شاهزاده سوار بر اسب سفیدش رویا پردازی کنه ولی اخرش میدونست ممکن نیست و همه اون ها رو فراموش میکرد. مادرش تنها کسی بود که حرف هاش براش لذت بخش بود برای همین این شرایطی که توش بود, داشتن همسری که در رو براش باز کنه و لبخندی که هر چند ممکن بود واقعی نباشه همه براش عجیب بود.
شاید فقط داره سعی میکنه خوب رفتار کنه ؟_سوار نمیشی؟
جونگ کوک به خاطر معطل کردنش پرسید.آروم سرش رو تکون داد ولی حواسش نبود و هنوز غرق فکراش بود. قدم هاش دقیق نبود و ثانیه ای بعد پاهاش از سنگ فرش لیز خورد و باز هم بازوهای جونگ کوک بود که دورش بود
_مراقب باش..
صداش نگران بود بسه جیا انقدر فکر نکن بهش...
جونگ کوک به ارومی کمکش کرد صاف بایسته صورتش نزدیک صورت جیا بود.خیلی نزدیک اونقدری که سرخی صورتش رو که لحظه به لحظه بیشتر میشد رو به وضوح می دید._قرمز شدی
گفت و جیا حس کرد ذوب شده. میتونست نگه ... حتما باید به روش میاورد؟
سریع صورتش رو برگردوند که شنید
![](https://img.wattpad.com/cover/310781845-288-k686753.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Silent pleasure ( Translation Ver ) لذت خاموش
Romance❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ نام فیک : Silent Pleasure 🖤لذت خاموش🖤 ترجمه شده نویسنده :J_Marchel ( StupidButCute00 ) #دختر-پسری رومنس _ هپی اند _درام jungkook & jia ❤ 3 #boyxgirl🔥 2 #Jungkook🔥 #6بنگتن 🔥 روز های آپ هر هفته دوشنبه و جمعه ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ (از...