part 4 _meet again_

89 24 4
                                    

معذب تو جاش تکون خورد و سعی کرد همون‌طور که از ارتباط چشمی با زن مقابلش فرارمیکنه خونه رو زیر نظر بگیره . به جونگده نمیخورد همچین خونه گرم و راحتی داشته باشه . تو عمارت بیشتر مواقع خشک و جدی ظاهر میشد پس کیونگسو  انتظار داشت  خونه اش هم همچین ظاهری داشته باشه .

با کشیده شدن ظرف شیرینی جلوش به زن جوون نگاه کرد که بهش لبخند میزد: بخور عزیزم اینقدر خجالت نکش اینجا رو خونه خود بدون

کیونگ لبخندی بهش زد و مردد شیرینی خامه ای رو برداشت، دوست نداشت بزنه تو ذوق فردی که اینقدر مهربانانه بهش غذا میداد و بگه نمیتونه چیز های سنگین و چرب رو بخوره .

معده عزیزش خیلی وقت بود زیر ضربه های مختلف درش رو قفل کرده و در مسافرت همیشگی به سر میبرد و پسر فقط غذا هایی مثل سوپ میتونست بخوره .

با لبخند تیکه ای شیرینی گاز زد و با پخش شدن شیرینی دلپذیرش چشم هایش رو با لذت بست .
_میبینم از دستپخت مینا خوشت امده

کیونگ ومینا به سمت جونگده که با موهای خیس از اتاق بیرون می اومد نگاه کردن . زن لبخندی بهش زد : همه از دستپخت های من خوششون میاد بجز یه فرد خنگ !

با قهر ساختگی روشو از مرد برگردوند. جونگده و کیونگسو هردو به بامزگی زن خندیدن معلوم بود منظورش از خنگ خود جونگده است .
مرد بوسه کوچیکی روی گونه مینا گذاشت و کنارش نشست با برداشتن شیرینی بهش گفت : من دستپختت رو دوست دارم فقط چربیش بالاست میترسم از جدابیتم کم بشه .حالا من این فرفره کوچولو رو نمیبینم کجاست .

کیونگ با ذوق به اوندو نگاه کرد خیلی دوست داشت دختر کوچولو رو ببینه . اون عاشق نگاه کردن بچه ها و سادگی پاکشون بود و البته کنجکاوی خاصی برای دیدن بچه ی جونگده داشت که البته با جواب مینا کمی دمق شد
_خوابه فک نکنم به این زودیا بیدار بشه

لبهای کیونگسو مونوتون اویزون شد و البته که کسی متوجهش نشد.
جونگده به حالت پسر کوچیکتر نگاه کرد : ایرادی نداره ما باید بریم یه جایی
کیونگسو گیج نگاش کرد _کجا؟_

جونگده و مینا هردو با سکوتشون توضیح رو به فرد کناریشون پاس میدادن که بلاخره جونگده تسلیم شد: کیونگسو من بهت توضیح نمیتونم بدم فقط بدون می‌خوام بریم پیش کسایی که می‌دونم دلتنگشونی ... میریم پیش چانیول و بکهیون
کیونگسو با تعجب از جا پرید _چان و بک ؟ اونها اینجا بودن؟_

+کیونگ بشین نمیتونیم اینجوری بریم باید به سرو وضعت برسیم وگرنه اوندو رو سکته میدی.
کیونگ اما سرش رو تند تند تکون داد باید الان می‌رفت باید ...

ناخواسته داشت از فکر دیدنشون می‌لرزید و تند تند نفس نفس میزد . مینا از جاش پرید و پسر رو بین اغوشش گرفت : اروم باش ، اروم ، میریم پیششون باشه ؟

skyfall season2Where stories live. Discover now