تکون ارومی به خودش داد و اروم چشم هاش رو باز کرد ، حتی یادش نمی اومد کی خوابش برده البته با نوازش ها و اغوش گرم کای عجیب میبود اگه خوابش نمیبرد .
با به یاد اوردن کای لبخندی زد و روی تخت نشست ولی کسی داخل اتاق نبود . هنوزم توی اتاق بک و چان بودن .
ازشون ممنون بود که بهشون این اجازه رو دادن که رفع دلتنگی بکنن.درحالی که خمیازه میکشید به سمت حموم رفت تا با یه حموم بعد خواب سرحال بشه . لباس های بک روی مبل چیده شده بود پس معلوم بود صبح به اونها سر زدن .
بلاخره بعد نیم ساعت اماده اماده برای بیرون رفتن بود .
در اتاق رو اروم باز کرد و بیرون رو نگاه کرد ، افراد کمی اونجا بودن ولی همونها هم با دیدنش لبخند زدن : هی کیونگسویا بلند شدی؟ برو کافه تریا دوستات اونجان .
یکی از افراد با لبخند بهش خبر داد.
کیونگسو هم لبخند زنان سری تکون داد و به سمت کافه تریا رفت .از دور هم هیکل اون سه رو تشخیص داد با دو خودش رو بهشون رسوند و از پشت محکم به چان چسبید .
هر سه با تعجب و بعد لبخند بهش نگاه انداختن : هعی کیونگسو بیدار شدی بیا بشین یه چیزی بخور
با سر تایید کرد و با گذاشتن بوسه ارومی روی گونه بک کنار کای نشست .
مرد لحظه ای تردید نکرد و دستش رو دور کمر کیونگ انداخت : چی میخوری کیونگی ؟کیونگ منو کوچیک رو نگاه کرد و سوپ ساده ای رو نشون داد .
بک: میرم برات میارم !صبحونه اشون توی ارامش و قشنگی صرف شد ، با حرف های چانیول و بکهیون و صدای بم کای زیر گوشش .
لبخند قشنگی رو لبهای قلبیش توجه همه رو به خودش جلب کرده بود و باعث میشد اونها هم خوشحال باشن .
توی اغوش کای غرق شده باعث میشد هیچ فکر مسخره ای به سرش نزنه .کسی که اینجوری لحظه ای رهاش نمیکرد نمیتونست بهش اسیب برسونه درسته؟
همین برای افزایش عمق لبخند و شادیش بیشتر از کافی بود !نوازش های اروم کای روی پهلوش میتونست تمام خستگی هاشو اروم بکنه ، به این میگن خانواده نه؟
اینکه داخل اغوششون اروم بگیری مثل کای
یا فقط بهت لبخند بزنن و شادی رو پیدا کنی درست مثل چانیول و بکباید از این خانواده محافظت میکرد ، نمیتونست الان تسلیم بشه میتونست روزای زیباتری با ارامش خاطر کنارشون بگذرونه .
همون لحظه تصمیم گرفت ، اون کریس رو شکست میداد!
__________________________________________
_ما بردیمممم
صدای فریاد بکهیون و چانیول هم زمان بلند شد و کارت های پاسورشون رو روی زمین پرت کردن .
این سومین دستی بود که داشتن میبردن
YOU ARE READING
skyfall season2
Fanfictionنمیبینمشون ... کجان ؟ تنهام گذاشتن ، بازم تنها موندم . یعنی چون نمیتونم حرف بزنم رفتن؟ یا شایدم منتظرن من صداشون کنم که برگردن ولی اخه من که نمیتونم چیزی بگم پس چرا به قولشون عمل نکردن و پیشم نموندن Couples : chanbaek , kaisoo , hunhan Genre: a...