در اتاق زده شد ، سوهو سرش رو از روی برگه هایی که داشت روشون کار میکرد بلند کرد: بیا تو!در اتاق باز شد و جیمین با برگه ای تو دستش داخل اومد، لبخند فرشته گونه اش مثل همیشه به چشم میخورد . کنار سوهو رفت و برگه رو دستش داد ، سوهو با تعجب برگه هارو که روش اسم هایی به چشم میخورد چک کرد و سوالی به پسر نگاه انداخت .
جیمین شروع به توضیح کرد: اینا اسم شرکای کریسن که کامل شدن بلاخره ، البته ما اینطور فکر میکنیم، صفحه اول تا سوم رو من کامل کردم و توضیحاتش جلوشه بازم چیزی بخوای میگم ، باقی صفحات رو هم جی هوپ پر کرده پس توضیحات با اونه!
سوهو صاف نشست : چطور اینقدر سریع کاملش کردین؟؟؟
جیمین : دوربین های مخفی خیلی نفوذ داشتن.
نگاه مرد نشسته روی ویلچر غمگین شد : تا کجا پیش رفته؟البته هر دو دوست نداشتن اشاره بکنن که پشت تمامی این اطلاعات چ کسی و با چ هذینه ای داره تلاش میکنه.
_ تا سالن اصلی میتینگشون .سوهو متعجب واوی زمزمه کرد : این عالیه ! یعنی امکان داره بتونیم ثمره این تلاشمون رو ببینیم؟
_باید تمام تلاشمونو بکنیم ، هیچکس نمیدونه در اینده چی میشه.لبخند دوستانه ای زد و بیرون رفت و مرد همیشه نشسته رو تو افکارش تنها گذاشت .
سوهو با اهی تک تک اسم هارو خوند ، از وزیر و پلیس گرفته تا خلاف کار و رئیس باند تو لیست به چشم میخورد .کسایی که نشونه ای از درست بودن زات کثیفشون رو بلاخره نشون داده بودن . با اینحال با توضیحاتی که میخوند بیشتر گیج میشد، افرادی که به اجبار اونجا بودن با تحدید و شکنجه و یا درخواست خودشون یا دعوت کریس.
با گیجی سر تکون داد کریس بازی خطرناکی رو شروع کرده بود که البته به نظر تو کارش واقعا خبره و باهوش بود.
اون مغز مریض بجز قسمت ازار اذیتش واقعا یه چیز فوق العاده بود.
سوهو لبخند غمگینی زد: ای کاش میتونستی دنیا رو مثل ما ببینی همیشه انتقام جوابگو نیست ، گاهی باید نجات داد تا خودت هم نجات پیدا کنی !برگه رو روی میزش گذاشت و چشم هاش رو بست ، باید ریسک میکردن .
یه ریسک خطرناک از نوع فاش کردن حقایق!__________________________________________
توی راهرو هایی که همیشه نشونی از شلوغی و سروصدا داشت حالا ارامشی نسبی بوجود اومده بود. البته اگه کمی جلوتر میرفتی نشونه این سکوت رو میدیدی!حدود چهل نفر که روی زمین مبل یا صندلی هایی چوبی روبروی تلوزیون منتظر اخبار بودن .
اخباری که نشونی از اطلاعات و شروع جنگ بین کریس و سازمان مبارزه طلب داشت .قلب تو سینه ی همه تند تند میزد ، اظطراب داشتن که نکنه همه چی اونجور که باید پیش نره ، به خودشون نهیب میزدن تا امیدوار باشن .
YOU ARE READING
skyfall season2
Fanfictionنمیبینمشون ... کجان ؟ تنهام گذاشتن ، بازم تنها موندم . یعنی چون نمیتونم حرف بزنم رفتن؟ یا شایدم منتظرن من صداشون کنم که برگردن ولی اخه من که نمیتونم چیزی بگم پس چرا به قولشون عمل نکردن و پیشم نموندن Couples : chanbaek , kaisoo , hunhan Genre: a...