مرد پیر در حالی که توی رخت خوابش بی حال افتاده افتاده بود دست پسر بزرگش رو گرفت:کریس پسرم ، کای رو پیدا نکردی؟چشم های مرد از اشک های ریخته نشده برق میزد
کریس ظاهر ناراحتی گرفت : نه پدر ، هنوز نتونستم افرادی که دزدیدنش رو پیدا کنم ولی از اخرین موقعیتش حدس میزنیم تو اسمون چهارم بردنش .
مرد به ارومی اشک هاش رو ازاد کرد :کریس...تو نرو تو اخرین کسی هستی که برام موندی لطفا ... لطفاً ... تنهام نزارصدای کریس با مهارت فیکی شروع به لرزش کرد : پدر جان شما هم تنهام نزارید بدون شما میمیرم.
مرد پیر کمی خودش رو از تخت بالا کشید ولی همون مقدار هم خسته اش کرد:رفتن من دست خودم نیست من خیلی پیرم پسرم .. شاید بتونم بعد مدتها اِلی رو ببینملبخند کمرنگی از به یاد اوردن همسرش به لبش نشست دلش برای همسر مهربون و زیباش تنگ شده بود.
کریس از تخت فاصله گرفت : پدر جان بزارید دارو هاتون رو بهتون بدم تا بهتر خوب بشیدکریس به مرد پشت کرد تا از اشپزخونه گوشه اتاق و قرص های قلب مرد رو از داخل کابینت برداشت ، با ریختن لیوان اب مرد فرسوده در گوشه اتاق ، پوزخند گوشه لبش رو ندید .
کیسه ای همراه پودری رو داخل لیوان خالی کرد و بعد مخلوط کردنش با قاشقی از حل شدن کامل مطمئن شد . پوزخندش رو با لبخند مهربونی جابجا کرد و لیوان رو دست پدرش داد.
مرد اب رو کاملا سر کشید بدون توجه به اتفاقی که ممکنه بیافته .
__________________________________________تو این دو روزی که به عمارت مرده برگشته بود خبری از کریس نشده بود . نه که کیونگ منتظر یا نگران باشه ، به هیچ وجه فقط میخواست بدونه اون مرد بازم چه نقشه ای داره .
دوربین های دیجیتالی کوچیکی که ار ام بهش داده بود رو داخل یقه بلیز دوخته شدش لمس کرد ، اونها داخل تک تک لباساش بودن ، تا هر جایی میره از اتفاق ها فیلم و تصویر گرفته بشه و اخر که لباس ها نیاز به شست و شو داشته باشن جونگده یا لی دوربین رو با اطلاعات برمیداشتن حتی اگه وقت نمیشد دوربین ها کاملا ضد اب بود .
گوشه اتاق چمباتمه زده و به دیوار که روش هنوزم اثار خون دیده میشد زل زل نگاه میکرد ، با اینکه بیرون رفتن و دیدن دوستاش بهش یاد اوری کرده بود دلیلی برای زندگی داره ، برگشتنش همه اون حس هارو شسته و با خودش برده بود .
افکار مریضش مثل سایه ای داخل عمارت منتظرش مونده و با برگشتن کیونگ اونها هم دوباره ظاهر شده بودن . دلش میخواست شیشه شکسته گوشه اتاق رو برداره و روی پوستش امتحانش کنه .
سوال هایی تو ذهنش راه میرفت :
چه حسی داره خودت رو زخمی کنی؟
_حتما خیلی لذت بخشه
این غلط نیست؟
_کسی این حرف رو بهت زده؟؟؟ نه هیچ کس ، پس امتحانش کن
YOU ARE READING
skyfall season2
Fanfictionنمیبینمشون ... کجان ؟ تنهام گذاشتن ، بازم تنها موندم . یعنی چون نمیتونم حرف بزنم رفتن؟ یا شایدم منتظرن من صداشون کنم که برگردن ولی اخه من که نمیتونم چیزی بگم پس چرا به قولشون عمل نکردن و پیشم نموندن Couples : chanbaek , kaisoo , hunhan Genre: a...