part 17 _suho_

66 22 5
                                    

خالی بودن شهر باعث میشد صدای قدم هاش بیشتر توی کوچه خیابون منعکس بشه ، خنده بلندی کرد : خوبه خوبه ، این سکوت رو دوست دارم ، بیا همیشگیش کنیم مامان چطوره؟

چرخی دور خودش زد : نگاه کن مامان ، انتقامت رو گرفتم ولی این کمه نه ؟ اونا مردن ولی خیلی زود مردن

روی اسفالت دراز کشید و اسمون صاف رو نگاه کرد : منو میبینی مامان نه؟ ای کاش میشد منم ببینمت ... کریس تو خیلی دلتنگته

با یاد اوری اون روز نحس از جاش پرید : نه مامان نمیخوام ببینمت ، اگه برگردی بازم اون اتفاقا میوفته تو همونجا بمون من روحت رو اروم میکنم

دوباره شروع به قدم زدن کرد و شعر بچگونه ای رو زمزمه میکرد : عجیبه تا حالا موسیقی گوش نکردم ، فقط صدای شعر خوندن مامان رو یادمه !

صدای زمزمه های مغزش بازم بالا رفته بود ، اخم کرد: خفه شید دارم به صدای مامان گوش میکنم

_رئیس ؟
کریس سمت مرد پشت سرش برگشت: چیه؟
_همه افرادی که گفته بودی توی عمارت جمع شدن
+خدمتکارا چیشدن؟
_همه رو توی اتاقک کوچیک جمع کردیم ، خواهرتونم اونجاست
+خوبه ، اماده بشید که احتمالا تا چند ساعت دیگه مهمونای ناخوندمون از اسمون سوم میرسن
_چشم رئیس تعظیم کوتاهی کرد و رفت .

کریس دوباره روی زمین دراز کشید و شعر دیگه ای رو زمزمه کرد

__________________________________________

مرکز خالی شده از تمام افرادی بود که روز ها توی باشگاه در حال تمرین بودن و حالا تنها چند نفر روی صندلی های غذاخوری نشسته بودن : چرا ما نمیریم واسه کمک؟

سوهیون با اخمش جواب بک رو با تشر داد: برای اینکه نامجون نمیخواد جلوی دست و پاش باشیم

کیونگسو به دختر عصبی نگاه کرد و مثل تمام لین چند وقته به کای تکیه کرد .
چانیول سری تکون داد : منطقی باشین اونهایی که رفتن کم کم پنج سال تمرین مبارزه و کار با اسلحه داشتن ، اونها با خودشون جنگ جو بردن نه یه سری افرادی که جنازه بشن

جونگده دختر خوبیدشو روی دست هاش جابجا کرد : پس چرا سوهو رو بردن؟
جونگ کوک با نگاهی به لوهان برگه پاسورش رو وسط انداخت: چون شاید بتونن با نشون دادن یه فرد قدیمی به کریس حواسشو پرت کنن.
بعد از این جمله فریادی از شادی زد : من بردم

بک و لوهان و سوجین با پوفی تسلیم شده کارت هاشون رو پرت کردن .

بجز اونها چند دختر و پسر دیگه در حالی که یا بیکار بودن یا با اطلاعاتی دست و پنجه نرم میکردن هم با استرس منتظر خبری از دوستاشون بودن .
جیمین دستی به کمر سوهیون زد : میدونم نگران کریستین هستی ولی لطفا اروم باش اونها کمکش میکنن

دختر تلخندی زد: محض اطلاعت اون الان پیش اون برادر دیوونشه یعنی به محض اینکه حس کنه داره میبازه هر کی مونده رو میکشه بعد تو ازم میخوای اروم باشم ؟

skyfall season2Where stories live. Discover now