_سلام ابجی کوچیکه ... خیلی وقتع همو ندیدیم
کریستین میتونست لرزی که به کل بدنش افتاد رو حس کنه ، این یه جهنم زنده بود
+کریس...
_اوه پس منو یادته اخه میدونی فکر کردم وقتی زدن تو سرت مغزت پاک شده باشهبا قدم های ارومی سمت دختر نشسته اومد ، کنارش خم شد و به چشم های لرزونش نگاه کرد : دلم واسه این نگاهت تنگ شده بود ، تو چی ؟ دلت واسه من تنگ نشده بود؟
موهای دختر رو پشت گوشش زد : دلت برای تنها بودنامون تنگ نشده ابجی کوچیکه ؟
دختر تند تند نفس میکشید ، باید اروم میشد تا بتونه از خودش تا حدی محافظت کنه : کدوم ادمی دلش برای وحشی مثل تو تنگ میشه؟کریس خنده بلندی کرد : ولی من دلم واست تنگ شده ، وقتی مثل یه گوشت بی جون زیر دست و پام جون میدادی ولی در اخر بازم با احترام بهم میگفتی کریس اوپا ، فکر کردی این یه رمان مسخرست که اخرش بیام عذرخواهی ازت کنم و تو هم منو ببخشی؟ نگران نباش قراره بازم این اعتقادتو از بین ببریم
صندلی گوشه اتاق رو برداشت و روش نشست: حالا تو واسم راجب جایی که بودی میگی و اینکه اون ویدیو ها رو کی گرفته و منم میزارم بری
کریستین خنده ای کرد: فکر کردی احمقم ؟ من سالها تلاش نکردم که بخاطر این ترس احمقانم تسلیم بشم
_به اونم میرسیم عزیزم ، یه کاری میکنم تسلیم بشیبطری ابی برداشت و روی صورت خونی و سیاه شده دختر ریخت : نظرت چیه شروع کنیم.
_________________________________________
صدای داد کای بازم توی راهرو های مرکز طنین مینداخت ولی اینبار برای یه برای یه فردی دیگه : باید برید دنبالش !
نامجون عصبانی اونرو سر جاش نشوند: خفه شو کای ، کی رو بفرستیم دنبالش ها؟ تو کریس رو نمیشناسی؟ هر کی بره اونجا زنده بر نمیگرده ، داستان ازش کم شنیده شده ؟ کیو میخوای قربانی کنی؟
کای خنده هیستریکی کرد : کم ادم قربانی شده؟ سوهو نمیتونه دیگه رو پاهاش وایسه ، لوهان تازه حالش بهتر شده ، مینسوک و تائو و خیلی های دیگه مردن ، جونگکوک هنوز گاهی نیاز داره با قرص خواب بخوابه ، کیونگسو که اونجا هنوز زندگی میکنه و حالا کریستین که معلوم نیست تو چه وضعیه !
سوهو از گوشه اتاق ، با صدای خفه ای گفت : تو بگو کای ، بگو چیکار کنیم ؟ فکر میکنی رئیس بودن راحته ؟ فکر میکنی ما نگران اون دختر نیستیم ؟ تو بگو چیکار کنیم
کای با گرفتن صورتش خودش رو روی مبل پرت کرد : نمیدونم لعنتی نمیدونم ! دارم دیوونه میشم
سوهیون با دست و سر باند پیچی شده کنار کای نشست : اروم باش ، به نامجون و سوهو اعتماد کن اونا کمک میکنن !
بدون حرف دیگه و توجه به نگاه گیج سهون از اتاق دور شد ، سهون سریعا دنبالش رفت و با دور شدن از اونجا دست سالمش رو گرفت و سمت خودش کشید: نقشت چیه ؟
YOU ARE READING
skyfall season2
Fanfictionنمیبینمشون ... کجان ؟ تنهام گذاشتن ، بازم تنها موندم . یعنی چون نمیتونم حرف بزنم رفتن؟ یا شایدم منتظرن من صداشون کنم که برگردن ولی اخه من که نمیتونم چیزی بگم پس چرا به قولشون عمل نکردن و پیشم نموندن Couples : chanbaek , kaisoo , hunhan Genre: a...