صدای هو هو ی باد توی گوش میپیچید و برگ های درخت ها رو به هر طرفی تکون میداد ، طبیعت زندگیش رو ادامه میداد بدون توجه به جسم های بی جونی که هر طرف افتاده بودن .
حیاط عمارت تبدیل به زمین جنگ دو گروه شده بود ، یکی به هدف موندن توی دنیای تاریکشون میجنگیدن و گروهی دیگه به امید روزی بهتر جونشون رو فدا میکردن .
بعد از رفتن سوهو به داخل اون جهنم ، افرادی گاز های دود زا رو داخل حیاط پرت کرده و بعد خودشون از دیوار بالا رفتن .
حالا هر کدوم پشت درخت یا جسمی پناه گرفته بودن و اسلحه هاشون رو شلیک میکردن ، سوهو از پشت پنجره اتاقش به آشوب در حال وقوع نگاه میکرد . اخمش با دیدن افراد داخل حیاط بیشتر میشد
_سهون...بازم برگشتی ، چه احمقی بودم که زود به اون مرتیکه اعتماد کردم .بدون گرفتن نگاهش به مردی که پشت سرش ایستاده بود گفت: خدمتکارا داخل اون اتاقکن؟
+بله رئیسزمانی که تونستن بیان داخل طبقه دوم رو آتیش بزنید اینجوری مجبور میشن واسه کمک برن و ما فرار میکنیم .
+اما...شما میخواید فرار کنید؟
کریس خنده ای کرد: وقتی مبارزه میکنی باید بدونی کی بکشی عقب و کی حمله کنی ... الان وقت عقب کشیدن ماعهمرد بعد تفظیم کوتاهی رفت تا دستور رو به همه افراد بده .
رئیس دیوونه باز هم نگاهش رو حیاط عمارت داد ، افراد خودش خیلی کمتر بودن پس سوپرایزی نبود که پلیس تا این حد راحت داشتن جلوتر میومدن !
_میبینی مامان ... راضی هستی از چیزی که میبینی؟ اینا همش بخاطر توعه تا روحت بلاخره ارامش بگیره
اسلحه اش رو برداشت و سمت پشت بوم رفت ، از اونجا میتونست با طنابی که با پشت خونه میرسه فرار کنه تا افسانه رئیس قاتل هیچوقت تموم نشه ._________________________________________
با پرت شدنش توی اتاقک تاریک کنار بقیه بین هق هقهاش اخی گفت ، خودش رو روی زمین جمع کرد .
همین الان سوهو رو جلوش کشتن و نتونست کاری کنه ._دختر جون خوبی؟
چشم هاش رو باز کرد و مردی رو بالا سرش دید که با نگرانی بهش نگاه میکرد ، جسم دردناکش رو بلند کرد و نشست ، لبهای خشک شدش زخمی شده بودن: خوبم !خودش رو گوشه اتاقک کشید و به دیوار تکیه داد . تازه میتونست ببینه چه افرادی داخل اتاقن ، زن ها و مرد هایی ترسیده که مثل خودش گوشه ای کز کرده بودن ، اتاقک سقف نسبتا کوتاهی داشت با دیوار های تاریک که بوی خیلی بدی میدادن . باز هم به اطراف نگاه کرد ، روی قسمتی از دیوار جلوییش قرمزی مخوی دیده میشد و حدسش برای کریستین سخت نبود که بدونه اون خونه!
کنارش میتونست اتاقک کوچیک دیگه ای ببینه که دری نداشت و توالتی قرار داشت . گوشه ای دیگه از بین چندین نفر فشرده شده توی هم لباس های اشنایی رو دید ، اخمی کرد ، اونا برای کیونگسو نبودن؟
مطمئن بود وقتی چن کیونگسو رو برای خرید برد این رو میتونست بین لباس هاش ببینه !
YOU ARE READING
skyfall season2
Fanfictionنمیبینمشون ... کجان ؟ تنهام گذاشتن ، بازم تنها موندم . یعنی چون نمیتونم حرف بزنم رفتن؟ یا شایدم منتظرن من صداشون کنم که برگردن ولی اخه من که نمیتونم چیزی بگم پس چرا به قولشون عمل نکردن و پیشم نموندن Couples : chanbaek , kaisoo , hunhan Genre: a...