part 19 _ Strong Love_

71 23 8
                                    

بی حس نشسته بود و نگاه میکرد که پرستار دستش رو باند پیچی میکنه ، امروز چیز های زیادی دیده بود اتفاق هایی که فقط توی فیلم ها میدید .

مرگ ، درگیری ،زخمی شدن ... وقتی کریس تیر خورد افراد نامجون و پلیس سریعا اونرو به امبولانس منتفل کردن تا اگه میشه اونرو زنده نگه دارم و ازش بازجویی بگیرن ولی بعد یک ربع تلاش ، خونریزی زیاد اونرو از پا در اورد .

اون یه قاتل روانی بود که روز های زیادی رو براش جهنم کرد اما بازم اون برادرش بود!

یادش می اومد که روز های بچگی اون ازش مراقبت میکرد ، بعدش کم کم از هم دور شدن ولی باز هم حمایتش قطع نشد ، شایدم کریستین احمق تر از این حرفا بود که بخواد متنفر بشه چون کای خیلی راحت و با پوزخند به خبر مرگ کریس عکس العمل نشون داد .

اهی کشید و به اتاق خالی شده نگاهی انداخت ، اتفاقات این چند روزه واسش سنگین بود ، اول شکنجه های خودش ، مرگ کریس ، زخمی شدنش و وقتی که فکر کرد دیگه تموم شده خارج عمارت با چندین بدن غرق در خون مواجه شد .

افرادی که نمیشناخت ولی میدونست برای ازادی تلاش کردن ، افراد خودشون و در اخر جسد افراد کریس از اونجا خارج شدن.
نمیتونست صورت دوستاشو فراموش کنه ، هقی زد ، خواهرای اوه و سهون توی بدترین حالت برادرشون رو دیدن .

دوستای بیشتری هم ترکشون کردن . یونگی ، لی ، شونو و خیلی های دیگه نتونستن از خودشون دفاع کنن و کشته شدن ، این بهای ازادیه مرگ افرادی که فداکاری میکنن !

نامجون موقتا ریاست رو به دست فرد دیگه ای سپرده بود و خودش هم داشت درمان میشد تا بتونه دوباره سرپا بشه .

میا رو هنوز پیدا نکرده بودن ، البته اون زن بخاطر ماه های اخر حاملگیش نمیتونست جای دوری فرار کنه ، پلیس تمام تمرکزشون رو روی گیر انداختن افراد فراری مثل میا گذاشته بودن ، افرادی که با سند و مدرک های جمع شده گفته میشد با کریس هم دست بودن .

کیونگسو با برادراش و کای با خوشحالی توی شهر میگشتن و دیگه ترس کریس نبود که دست و پاشون رو بگیره ، چن و خانوادش به طور کامل از شهر خارج شدن ، جونگ کوک و تهیونگ هم تصمیم داشتن به سفر برن ولی فعلا بخاطر اینکه شاهد بودن باید برای توضیح به پلیس صبر میکردن.

مردم توی خیابون عکس های کریس رو میسوزوندن و جشن میگرفتن . اخبار خبر از ازمون مهم انتخاب رهبر میداد و افراد توانا میتونستن توش شرکت کنن .

کریستین اهی کشید و از جا بلند شد ، با عذا داری نمیتونست کمکی بکنه باید به دردی میخورد .

بدون توجه به درد دستش به سمت بیرون رفت ، اونم یه شاهد بود .

__________________________________________

دو روز گذشته بود ، دو روز پر کار برای پلیس و افراد نامجون
اونها وظیفه داشتن تا تمام مجرم های باقی مونده رو دستگیر و بازجویی بکنن و توی بازداشگاه قرار بدن ، از اونجایی که تعداد این افراد بسیار زیاد بود پلیس ها و مامورهایی از مکان های مختلف به کمک میومدن و یا زندانی هارو به بازداشگاه های دیگه منتقل میکردن.

skyfall season2Where stories live. Discover now