part 4

1.1K 172 45
                                    

اهی کشید و گفت : یعنی الان من التماس کنم ، میای پیشم ؟
فلیکس از روی تخت بلند شد و گفت : اوهوم .
هیونجین هوفی کشید و گفت : باشه ... ازت خواهش میکنم بیا پیشم .
فلیکس رو به روی شیشه ی بزرگ اتاقش ایستاد و به بیرون نگاه کرد . با لبخند گفت : ادرس بده .
هیونجین با خوشحالی لب گزید و گفت : واقعا میای ؟
فلیکس پوزخند بی صدایی زد و گفت : البته .
هیونجین با لبخند گفت : واست میفرستم فقط زود بیا .
فلیکس با شیطنت گفت : باشه .
و بدون اجازه دادن به هیونجین واسه ادامه ی حرفش تماس رو پایان داد و شماره هیونجین رو بلاک کرد .
خنده ای کرد و گفت : پسره ی احمق .. چرا فکر کرده من میرم بهش میدم ؟؟
با لبخند شیطنت امیزش ، دکمه ی پاور رو فشرد و گوشیش رو خاموش کرد .
موبایل خاموش رو روی تخت پرت کرد و به سمت حموم رفت . نیازی به ارضا کردن خودش نذاشت چون اصلا تحریم نشده بود که بخواد خالی بشه .
هیونجین با لبخند پیام رو واسه ی فلیکس فرستاد ولی با نرفتن پیام اخمی کرد و گفت : چیشد ؟
دوباره پیام فرستاد ... بازم جواب قبلی رو گرفت .
با همون اخم شماره ی فلیکس رو گرفت و منتظر شد تا بوق بخوره ولی با شنیدن صدای زنی که خاموش بودن گوشی رو هشدار میداد ، دادی کشید و موبایل رو محکم روی زمین کوبید : لی فلیکس اشغال .
فلیکس با فکر به عکس العمل هیونجین ، توی حموم خنده ی بلندی سر داد و مشغول شستن خودش شد .
با اتمام حمومش ، با ربدوشامبر سفیدش از اتاقک خارج شد و بعد از تنظیم کولر روی حالت بخاری ، توی تخت خزید و خودش رو به دست خواب سپرد .
هیونجین با حرص وارد سالن شد .
چان با دیدنش ، خنده ای کرد و گفت : چیشد ؟ التماس هات جواب ندادن ؟
هیونجین با داد گفت : خفه شو اشغال .
جونگین با ابرو و چشم به چان اشاره داد تا اذیتش نکنه .
هیونجین با عصبانیت به سمت جیسونگ رفت و گفت : ادرس .. ادرس خونش رو داری ؟جیسونگ سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد .
هیونجین با حرص دستش رو بالا اورد و موهای جیسونگ رو چنگ زد و گفت : گفتم ادرس خونشو داری یا نه ؟
چان با عجله به سمت هیونجین رفت . دست هیونجین رو از توی موهای جیسونگ جدا کرد و گفت : داری چیکار میکنی دیونه ؟
هیونجین بدون گرفتن نگاهش از جیسونگ گفت : گفتم ادرس خونشو بهم بده لعنتی .
جونگین به سرعت  سمت میز رفت و برگه ی هویت فلیکس رو از روش برداشت و گفت : بیا ادرس اینجا نوشته شده .
هیونجین لگدی به سمت جیسونگ حواله کرد که با گرفتن سریع پاش توسط چان به جیسونگ برخورد نکرد .
فحش زیرلبی به چان و جیسونگ داد و به سمت جونگین رفت .
برگه رو ازش گرفت و از سالن خارج شد . چان با داد گفت : صبر کن هیونجین بزار باهات بیام .
هیونجین با داد گفت : خفه شو .
همونطور که ادرس خونه ی فلیکس رو روی برگه میخوند ، سوییچ رو از توی جیبش در اورد و با ریموتش درهای ماشین رو باز کرد .
با عجله توی ماشین نشست و روشن کرد . اول یه تاب دور خودش خورد و گرد و غبار زیادی به وجود اورد و بعد از سالن خارج شد .
اینقدر عجله داشت که بین ماشین ها تاب میخورد و از وسطشون حتی شده به زور رد میشد .
به محض رسیدن به خونه ی قصر مانند فلیکس ، از ماشین پیاده شد و کلت رو توی ضامن پشت شلوارش قایم کرد و پالتوشو پایین انداخت .
به سمت خونه رفت و در زد .
نگهبان به سمتش اومد . هیونجین با اخم گفت : برو بگو لی فلیکس بیاد بیرون کارش دارم .
نگهبان پوزخندی زد و گفت : فکر کردی دیدن اربا ..
هنوز حرفش تموم نشده بود که هیونجین کلت رو در اورد و یه گلوله توی مغزش خالی کرد .
با عصبانیت گفت : دستیاراتم مثل خودت وراجن .
به سمت قفل در نشونه گرفت و گلوله ی دیگه خالی کرد و در رو باز کرد .
به راحتی وارد خونه شد و هرکسی رو که سر راهش قرار میگرفت رو میکشت .
با رسیدن به سالن اصلی خونه ، بادیگاردی رو که به سمتش میومد نشونه گرفت و کشت .
با صدای در رفتن گلوله از لوله ی کلت ، فلیکس از خواب پرید .
قلبش مثل یه گنجشک شروع به تپیدن کرد .
از روی تخت بلند شد و کمی بند ربدوشامبرش رو سفت کرد و از اتاق بیرون زد .
بالای پله ها ایستاد و پسری قد بلند با پالتوی مشکی رو از پشت دید که یکی از خدمتکار های دخترش رو نشونه گرفته .
قبل از خارج شدن گلوله با داد گفت : اینجا چخبره ؟
هیونجین به سمتش برگشت و با پوزخند گفت : به به .. بالاخره تشریف اوردید ؟ منو سر کار میذاری هرزه ؟
فلیکس با لبخند دندون نمایی از پله ها پایین اومد و رو به روی هیونجین ایستاد .
بدون توجه به حضور خدمتکار ها گفت : چیه ؟ نکنه چون نمیتونی بکوبی توم داری پاره میشی ؟
هیونجین کلت رو توی ضامن گذاشت . فلیکس رو به سمت ستون بلند پشت سرش هل داد و خودش هم از جلو بهش چسبید .
فلیکس درد مند لباش رو روی هم فشرد تا اه ازشون خارج نشه . چشم هاش رو با درد باز کرد و گفت : داری چه غلطی میکنی ؟
به محض نزدیکی به فلیکس ، زانوش رو بین دو پای فلیکس فرو کرد و کاملا بهش چسبید .
فلیکس اخمی کرد و سعی کرد پاهاش رو بهم نزدیک کنه تا زانوی هیونجین به عضوش برخورد نکنه .
هیونجین اونقدر به پاهای فلیکس فشار وارد کرد که فلیکس یک دفعه خودش رو ازاد کرد و زانوی هیونجین محکم به دیکش برخورد کرد .
اه بلندی کشید و دستش رو روی شونه ی هیونجین گذاشت و جوری فشار داد که سر انگشتاش رو به سفیدی رفت .
یونهو با عجله به سمت سالن رفت و یوزش رو به طرف هیونجین گرفت و گفت : از ارباب من دور شو .
هیونجین به فلیکس نگاه کرد و گفت : به نفعته بریم توی اتاقت لی فلیکس .. بدون هیچ مزاحمی .. وگرنه بهت قول میدم هم این پسره و هم عمارتت رو با خاک یکسان میکنم .
فلیکس با پوزخند گفت : هر غلطی که دلت میخواد بکن .
هیونجین با لبخند گفت : واقعا ؟
فلیکس توی چشم های هیونجین نگاه کرد و سعی کرد صداقت رو توشون ببینه که متاسفانه دید .
یونهو اروم نزدیک شد و خواست تیر اندازی کنه که فلیکس با داد گفت : عقب بایست یونهو .
ابروش رو بالا انداخت و گفت : پس اون پسری که داشتی باهاش سکس میکردی این بوده درسته ؟
فلیکس اخمی کرد و گفت : به تو ربطی نداره .
هیونجین با یک دست فلیکس رو به ستون چسبوند و با دست دیگه کلتش رو بیرون کشید و به سمت یونهو گرفت . فلیکس با ترس گفت : میخوای چه غلطی کنی ؟
با پوزخند گفت : میخوام کاری کنم دیگه نتونه بکوبه توت .
فلیکس نگاهش رو به یونهو داد و ترس رو توی چشم و صورتش دید .اهی کشید و گفت : چرا میخوای همچین کاری کنی؟
هیونجین با لبخند شیطنت باری گفت : چون تو با یه خدمتکار سکس میکنی ولی با من نه .
میدونی این یکم بیش از حد عذابم میده .
فلیکس حرصی شده گفت : فقط واسه همین ؟
هیونجین پوزخندی زد و گفت: فقط همین .
فلیکس هوفی کشید و گفت: تو که خونه ی منو پیدا کردی .. فردا بیا سکس کنیم . خوبه؟
هیونجین نگاه تندی بهش انداخت و گفت: الان .
فلیکس با داد گفت: چی ؟
هیونجین متقابلا با تن صدایی مثل صدای فلیکس گفت : گفتم همین الاننننن .
فلیکس اخمی کردو گفت: پس گمشو بالا زود کارتو انجام بده و گورتو گم کن حرومی .
هیونجین کلت رو توی ضامن گذاشت .
دست فلیکس رو گرفت و به سمت پله ها کشید .

mafia is on the wayWhere stories live. Discover now