part 12

972 163 47
                                    

مینهو : فلیکس .. این موضوعی که بهت می گم ممکنه بهت شوک وارد کنه .. پس لطفا اروم باش باشه عزیزم ؟
اخمی کرد و لب زد : چی شده ؟
اهی کشید و گفت : فلیکس اسم اون پسری که الان باهاش امریکایی چیه ؟
مکثی کرد و با همون اخم جواب داد : سم .
مینهو : نه .. اسمش سم نیست فلیکس ..
اخمش غلیظ تر شد .. با اکراه لب زد : چی میگی ؟
مینهو : اسمش هیونجین فلیکس ... هوانگ هیونجین ..
همون موقع در اتاق باز شد و هیونجین با پلاستیکی پر از تنقلات و مشروب ، لبخند به لب وارد خونه شد .
و این ورود مصادف شد با تعجب فلیکس : چی ؟
.
مینهو لب زد : اون هوانگ هیونجین .. رییس اصلی گروه مافیایی هوانگ .
فلیکس نگاهش رو از هیونجین گرفت و گفت : چی میگی ؟ از کجا اینو اوردی ؟
مینهو : چرا نمیری پشت گوشش رو نگاه کنی فلیکس ؟ اگر اژهای سیاه رو پشت گوشش ندیدی من تمام ریاست رو بهت می دم .
هیونجین با لبخند و بی خبر از همه جا ، وسایل رو روی میز گذاشت و به سمت فلیکس رفت .
بدون توجه به فرد پشت تلفن ، چونه ی فلیکس رو گرفت و سرش رو بالا اورد .
بوسه ای بی صدا روی لب پایینش زد و به سمت دستشویی رفت .
فلیکس هنوز هم متعجب بود .
مینهو که صدایی از طرف فلیکس نشنید لب زد : فلیکس ؟
فلیکس اهی کشید و لب زد : خودم به این موضوع رسیدگی می کنم .. نمی خوام هیچ کس این موضوع رو بفهمه و تو از کجا فهمیدی ؟
مینهو نگران شده لب زد : یعنی همچنان می خوای با هوانگ هیونجین باشی ؟
فلیکس عصبی گفت : این به تو ربطی نداره .. از کدوم گوری فهمیدی این موضوع رو ؟
هوفی از گستاخی برادرش زد و گفت : هان جیسونگ .. دستیار اصلیش بهم گفت ... فلیکس اون پسر عاشق هیونجینه پس لطفا کنار بک ..
با قهقه ی بلندی که فلیکس زد ، هیچ وقت حرفش کامل نشد .
چشماش رو ریز کرد و گفت : داری به چی می خندی فلیکس ؟ این موضوع اصلا خنده دار نیست .
نگاهی به در دستشویی که توسط هیونجین باز شد انداخت و لب زد : اصلا برام مهم نیست کی عاشقشه ... مهم اینکه اون الان ماله منه .. و .. و هرکس بخواد اونو ازم بگیره اتیشش می زنم .. چه برادرم باشه .. چه کسی که عاشقشه .
مینهو عصبی شده دمی گرفت و خواست حرفی بزنه که صدای بوق های ممتد بهش فهموند فلیکس خیلی وقته که تماس رو پایان داده .
همانطور که سینی صبحانه رو روی تخت می گذاشت لب زد : چی باعث شده عشق من اینقدر عصبی بشه ؟
نگاهش رو به چشمای هیونجین داد .. هیونجین با لبخند موهای بلند فلیکس رو پشت گوشش گذاشت و لب زد : هوم ؟ فلیکس .. نمی خوای جواب بدی ؟
اگر قرار به بازی دادن باشه که فلیکس توی این کار استاده .
با لبخند دستش رو روی سینه ی هیونجین گذاشت و هلش داد .
به محض دراز کشیدن هیونجین رو تخت ، روی شکمش نشست و گفت : سم ؟
هیونجین با تعجب بهش نگاه کرد و گفت : جانم ؟
فلیکس اغوا گرانه دستش رو به دکمه های پیراهن مشکی هیونجین رسوند و شروع به باز کردنشون کرد .
به محض اینکه تمام دکمه ها باز شدن ، دستاش رو نوازش گرانه روی شکم و سینه ی هیونجین کشید و گفت : تو همیشه مارک های پر رنگ و کمرنگ روی گردن و بدن من می ذاری ولی چرا من تا به حال این کار رو نکردم ؟
اخمی کرد و دستاش رو به کمر فلیکس رسوند و نوازشش کرد : خب چرا همین الان امتحانش نمی کنی ؟
پسر کوچکتر پوزخندی زد و گفت : یادمه بهم گفتی متنفری از اینکه گردنت کبود باشه .
هیونجین هم متقابلا پوزخندی زد و گفت : ولی هیچ وقت نگفتم این موضوع درباره ی کسی که دوسش دارم هم صدق می کنه .
یک تاق ابروش رو بالا داد و کمی روی هیونجین دراز کشید و گفت : الان خیلی هوس کردم گردنت رو بین لب و دندونام بگیرم سم ... اونقدر این رو می خوام که دندونام دارن کز کز می کنن .
هیونجین واقعا عاشق این بعد شیطانی فلیکس شده بود . با چشمانی که رو به خماری می رفتن ، گردنش رو کج کرد و گفت : پس چرا معطلی ؟
نامحسوس پوزخندی زد و سرش رو توی گردن هیونجین فرو برد .
سرخرگ نبض دارش رو بین دو لب گرفت و چنان مکید که دل هیونجین از درد ضعف کرد .
برای کم کردن دردش ، دستش رو به بازوی فلیکس رسوند و فشرد .
فلیکس با شیطنت و بدون برداشتن لباش از روی گردن هیونجین به سمت گوشش رفت . بوسه ای از نرمی گوشش گرفت و بلافاصله گزید و رد دندون هاش رو روشون قرار داد .
سپس زبونش رو توی لاله ی گوشش چرخوند و سر بلند کرد تا هیونجین رو ببینه .
هیونجین با درد چشماش رو بسته بود و بخاطر تحریک شدنش بلند نفس می کشید .
فلیکس با لبخند دوباره سرش رو خم کرد و اینبار پشت گوش هیونجین رو بوسید و جوری که هیونجین متوجه نشه دنبال اژهای سیاه گشت .
هیونجین با لبخند گفت : بس نیست عزیزم ؟ یه گردنبند درست کردی روی گردنم .
فلیکس با لبخند سرش رو کمی فاصله داد و همین مصادف شد با دیدن اژهای سیاه .
متعجب شد و دستاش از استرس شروع به لرزیدن کردن ولی کی بود که اهمیت بده .. فلیکس هنوز همون پسری بود که بدون هیچ رحمی ناخن های رقیباش رو می کند .. اگر هیونجین شروع کننده ی این بازی کثیف بود پس چرا فلیکس پایان دهنده اش نباشه ؟
دستاش رو مشت کرد و کمرش رو صاف کرد .
نگاهش رو به گردن و گوش هیونجین داد و گفت : سم .. من دلم می خواد وسط سینه ات رو هم کبود کنم .. میخوام این یکی رو طوری بزارم که وقتی برگشتیم کره همه بفهمن فقط و فقط مال منی .
توی اون لحظه واقعا احساساتی شده بود .. لبخندی زد و گردن فلیکس رو با لبخند گرفت و سرش رو روی سینه اش گذاشت و گفت : شروع کن .
فلیکس با نفرت نا محسوس چشمی چرخوند و قبل از ورود دندون هاش داخل پوست سفید هیونجین ، لیسی به خط سینه اش زد .
به محض برخورد دندون های فلیکس به وسط سینه اش ، از درد هیسی کشید و دستاش رو توی موهای پسر کوچکتر کرد و گفت : فلیکس ...اه .
حریصانه فشار دندون هاش رو بیشتر کرد تا از این طریق عصبانیتش رو هم خالی کرده باشه .
با حس مزه ی گسی توی دهنش ، از افکارش خارج شد و تازه متوجه شد که دندون هاش کاملا داخل سینه ی هیونجین فرو رفته .
اروم سرش رو بلند کرد و به خونی که روی سینه های عضلانی پسر میریخت چشم دوخت .
هیونجین با حرص چشماش رو باز کرد و گفت : اگر یه سگ گازم می گرفت اینطوری خون ریزی نمی کردم .
قهقه ای سر داد و لب زد : نمیدونی دندون های گربه از دندون های سگ تیز تر ؟
هیونجین اخمی کرد و از روی پاتختی دستمالی برداشت و سعی کرد جلو خونریزی رو بگیره .
زیر چشمی نگاهی به فلیکس که با لبخند به شاهکارش نگاه می کرد ، کرد و لب زد : بلند شو از روم وحشی .
فلیکس با همان لبخند از روی هیونجین بلند شد و روی تخت نشست .
هیونجین هم نیم خیز شد و گفت : برو دست و صورتت رو بشور بیا صبحانه بخوریم ..
فلیکس سری تکون داد و قبل از بلند شدن از روی تخت ، بوسه ای روی لبای اویزون هیونجین زد .
هیونجین با اخم به پشت فلیکس نگاه کرد ولی به محض بسته شدن در دستشویی ، از توی ایینه قدی به خودش نگاه کرد و بخاطر کبودی گردن و گوش و سینه اش لبخندی زد .
اون روابط زیادی داشته ولی هیچ وقت نمی ذاشت کسی مارکش کنه و جیسونگ هم از قاعده مستثنی نبود و همین موضوع باعث می شد برای هزارمین بار به این موضوع فکر کنه که ایا عاشق فلیکس شده ؟
...................................................................................................................................................
روی مبل توی خونه اش نشسته بود و موهای جونگین رو که روی پاهاش بودن رو نوازش می کرد که موبایلش زنگ خورد .
با دیدن اسم هیونجین لبخندی زد : به به .. اقای هوانگ .. چیشده با این بنده ی حقیر تماس گرفتید ؟
هیونجین پوزخندی زد : چان .. تو از کجا فهمیدی عاشق جونگین شدی ؟
چان متعجب نگاهش رو به جونگین که بخواب رفته بود داد و گفت : خب ... تنها یه لبخند ازش باعث می شد قلبم بلرزه ... گریه که می کرد دوست داشتم باعث و بانیش رو نابود کنم .. هر وقت می رفتم بازار چیزایی که میدونستم دوست داره می خریدم .. مثل خوراکی و این چیزا .
هیونجین متعجب به پلاستیکی که روی اپن بود نگاه کرد ..
توی اون پلاستیک چیبس و مشروب مورد علاقه ی فلیکس بود .
عصبی شده لب زد : برو گمشو .. خر .
و بلافاصله تماس رو پایان داد . چان با تعجب موبایل رو پایین اورد و به بک گراندش نگاه کرد .
پوزخندی زد و گفت : هزار بار گفتم با این پسره نگرد هوانگ هیونجین .. دیدی اخرش عاشقش شدی ؟
با ناله ی ریز جونگین ، از افکارش خارج شد و نگاهش رو بهش داد .
اروم دستش رو توی موهاش حرکت داد تا خوابش عمیق بشه و خودش هم سرش رو روی تکیه گاه مبل گذاشت و چشماش رو بست تا کمی بخوابه .
...................................................................................................................................................موبایلش رو از روی میز برداشت و توی لیست مخاطبین شروع به گشتن کرد .
میخواست شماره ی هیونجین رو بگیره که همون لحظه موبایلش زنگ خورد .. با دیدن اسم دستیار اصلی چانگبین ، اخمی کرد و جواب داد : بله ؟
چانسو لب زد : سلام ... چانسو از گروه مافیایی سئو هستم ..
جیسونگ بی حوصله لب زد : بفرمایید ؟
چانسو : می خواستم بهتون یاد اوری کنم که چهار روز دیگه مسابقه داریم ..
جیسونگ حرصی شده لب زد : نیازی به یاد اوری شما نیست چانسو شی ..
و بلافاصله تماس رو پایان داد و شماره ی هیونجین رو گرفت .
بعد از سه تا بوق صدای غریبه ای توی گوشش پیچید : بله ؟
جیسونگ اخمی کرد و لب زد : تو کی هستی ؟
فلیکس پوزخند صداداری زد و گفت : تو کی هستی ؟ چیکاره ی سم می شی ؟
جیسونگ لب زد : من .. دوست پسر ..
و دقیقا همون لحظه بود که هیونجین موبایل رو از دست فلیکس کشید و دم گوش خودش گذاشت : بعدا صحبت می کنیم .
ولی جیسونگ اینبار نذاشت هیونجین زود قطع کنه : رییس .. درباره ی کاره لطفا قطع نکنید ..
هیونجین : می شنوم .
جیسونگ اهی از حرص کشید و گفت : چهار روز دیگه مسابقه دارید .. با گروه سئو ..
هیونجین نگاه غضبناکش رو به فلیکسی که با ابرو های بالا رفته داشت بهش نگاه می کرد داد و گفت : فردا شب میام کره .
و بلافاصله تماس رو پایان داد .
فلیکس پوزخندی زد و به تکیه گاه تخت تکیه داد و گفت : نمی دونستم دوست پسر داری .
هیونجین اخمی کرد و گفت : دوست پسرم نیست ..
قهقه ای زد و گفت : گمشو ..
اخماش بیشتر توی هم فرو رفت .. خطاب به فلیکس با داد گفت : گفتم دوست پسرم نیست ..
از اینکه فلیکس بهش بی اعتماد باشه متنفر بود ولی خب الان موقع بازی دادن های فلیکس رسیده بود : منم گفتم گمشو ..
هیونجین خواست حرفی بزنه که فلیکس فیلم رو پلی کرد و پاکت چیبس رو باز کرد .
هیونجین اهی کشید و پایین تخت زانو زد و گفت : فلیکس .. اون واقعا دوست پسره من نیست .
بدون نگاه کردن به هیونجین لب زد : به تخمم .. برام فرقی نداره دوست پسر داری یا نه .. تو ماله منی .. فکر می کردم تا الان اینو فهمیدی .
از روی زمین بلند شد و گفت : یعنی حاضری عشق دومم باشی ؟
فلیکس جوری خندید که گلوش درد گرفت .. یک دفعه جدی شد و لب زد : چی باعث شده فکر کنی .. دوست پسرت رو زنده می ذارم ؟
اخمی کرد و گفت : اون دوست پسرم نیست فلیکس .. اون .. اون دستیارمه .
فلیکس کاملا بیخیال لب زد : به .. تخ .. مم ... دفعه ی اخرتم باشه در برابر من از اون دفاع می کنی ..
پوزخندی از تخسی فلیکس زد و کنارش رو تخت نشست تا متقابلا فیلم ببینه ..
به محض رسیدن صحنه ی کیس ، مشروبش رو باز کرد و یک نفس سر کشید .
هیونجین اروم لب زد : یواش بخور .. می خوای مست کنی ؟
فلیکس حرفی نزد .
ناراحت بود .. از اینکه هیونجین دوست پسر داشت ناراحت بود ولی غرورش نمی ذاشت حرفی بزنه .
با نگرفتن جواب از فلیکس دوباره بهش نگاه کرد و با دیدن چشم های خمارش که نشان از مستی می داد ، لبخندی زد .
دستش رو جلو برد تا موهای فلیکس رو پشت گوشش بزنه که فلیکس به سمتش برگشت و با چشمای خمارش که انبوهی از غم رو به نمایش می ذاشت لب زد : دوستش داری ؟
هیونجین به سرعت متوجه منظور فلیکس شد .. سری تکون داد و گفت : فلیکس اون دوست پسرم نیست ... اون فقط یه سکس پارتنره .
فلیکس با ناراحتی سرش رو پایین انداخت و پوزخند تلخی زد : پس دوستش داری .
هیونجین عصبی از ناراحتی فلیکس لب زد : می گم دوستش ندارم فلیکس .. دوستش ندارم .
اهمیتی به حرف هیونجین نداد .
دوباره بطری الومینومی رو به لباش چسبوند و مشروب رو وارد دهنش کرد .
هیونجین غمگین شد با خودش شرط بست به محض رسیدن به کره بلایی سر جیسونگ بیاره که تا عمر داره فراموش نکنه از یه دستیار بیشتر نیست .
...................................................................................................................................................(4 روز بعد )
جیسونگ با چشمی کبود وارد اتاق شد و لب زد : قربان زمان رفتن فرا رسیده .
بدون نگاه کردن به جیسونگ ، از روی صندلیش بلند شد و بعد از زدن تنه ی محکمی به پسر کوچکتر از اتاق خارج شد .
جیسونگ عصبی دستاش رو مشت کرد و اشکی ریخت ..
از زمانی که هیونجین برگشته بود ، حتی یک کلمه هم باهاش حرف نزده بود .. فقط روز اول که هیونجین پا به عمارت گذاشت ، جیسونگ با لبخند به سمتش رفته بود که با سیلی های هیونجین مواجه شده بود .
هیونجین : من هیچ وقت به توعه هرزه لقب دوست پسرم رو نداده بودمممم پسره ی احمق ..
جیسونگ مدام ناله میکرد تا از زیر لگد های هیونجین جون سالم بدر ببره ولی رییسش وحشی تر از هر زمان دیگه شده بود و اگر چان و جونگین سر نمی رسیدند ، الان دیگه جیسونگی وجود نداشت .
اشکاش رو از یاد اوری اتفاقات دو روز پیش پاک کرد و از اتاق خارج شد .
به سمت ماشینی که هیونجین سوارش شده بود رفت و پشت فرمون نشست و ماشین رو راه انداخت .
با رسیدن به کازینو ، ماشین رو پارک کرد و لب زد : رییس رسید ...
با بسته شدن در ماشین ، حرفش رو خورد . اب دهنش رو قورت داد تا بغضش رو مخفی کنه .
از ماشین پیاده شد و پشت هیونجین راه افتاد .
هیونجین با اقتدار از بالای پله ها به میز ها نگاه کرد که متوجه چانگبین که براش دست تکون می داد شد .
با ارامش از پله ها پایین رفت و روی صندلی رو به روی چانگبین نشست .
جیسونگی که همیشه عادت داشت روی پای راست هیونجین بشینه ، بالای سرش ایستاد و سرش رو پایین انداخت .
چانگبین با تعجب به جیسونگ نگاه کرد و گفت : عجیب نیست که هرزه ات روی پاهات ننشسته ؟
هیونجین کامل خنثی بهش نگاه کرد و لب زد : این به تو ربطی نداره .. بازی رو شروع کن .
چانگبین سری تکون داد و شروع به بازی کردن کرد .
با گذشت چند دقیقه و جدی شدن بازی ، هیونجین با یک حرکت برنده می شد که چانگبین از حرص لب زد : اوضاع با لی فلیکس چطوره ؟
دستش از حرکت ایستاد و نتونست برگه ای انتخاب کنه .. نگاهش رو به چانگبین داد و گفت : الان سعی داری هواس منو پرت کنی ؟
لبخند یه وری زد و گفت : مگه کسیم میتونه هواس تو رو پرت کنه هوانگ هیونجین ؟
هیونجین عصبی شده بود از این اسم فلیکس رو از زبون کسی که قبلا صاحبش بوده می شنید عصبی میشد .
پوزخندی زد و کارت شانسش رو روی میز انداخت و از روی صندلی بلند شد .
چانگبین متعجب به برگه نگاه کرد و دستاش رو مشت کرد .
هوانگ هیونجین همیشه توی این بازی شانس داشت .
هیونجین با لبخند روی میز خم شد و خطاب به چانگبین گفت : دفعه ی اخری باشه که اسم لی فلیکس رو از زبون کثیف تو میشنوم .
و بلافاصله تمام مهره های لاتاری رو بایک دست به سمت خودش کشید .
پوزخندی به چهره ی عصبی چانگبین زد و از جفتش رد شد تا از کازینو خارج بشه که چانگبین لب زد : فلیکس میدونه .. تو هوانگ هیونجینی ؟
از حرکت ایستاد و لب زد : این دیگه به من مربوطه .. اگر بفهمم توی زندگیم دخالت کردی یا چیزی به فلیکس گفتی ، گروهتو اتیش می زنم .. می دونی که اینکار رو می کنم .. قبلا تجربه اش کردی .. یادت میاد ؟
چانگبین برای لحظه ای جام کرد .
وقتی یاد زمانی می اوفتاد که روی صندلی بسته شده بود و همون لحظه هیونجین فندک رو روشن کرد و کل خونه رو باهاش اتیش زده بود باعث میشد لرزی به تموم بدنش رسوخ کنه .
هیونجین پوزخندی به حالت چانگبین زد و گفت : پس مثل یه پسر خوب فقط خفه شو .
و دوباره راه افتاد تا از اون محیط قرمز رنگ خارج بشه که نگاهش به پسری کپ فلیکس افتاد .
اخمی کرد و نگاهش رو متمرکز کرد و وقتی فلیکس به نیم رخ برگشت ، لبخندی زد و اروم به سمتش رفت .
فلیکس کارت شانسش رو با لبخند برگردوند و خطاب به پسر رو به روش لب زد : دنگ ..
پسرک که عضو گروه مافیایی شین بود ، لبخندی زد و گفت : به عنوان یه بیبی بی نهایت حرفه ای به نظر می رسی .
هیونجین با شنیدن این حرف ، دندون هاش رو روی هم فشرد و خطاب به جیسونگ لب زد : گروهشون رو منحل کن .
جیسونگ با تعجب گفت : ولی قرب ..
با نگاه غضبناک هیونجین حرفش رو خورد .
احترامی گذاشت و به سمت خروجی رفت .
هیونجین با لبخند از پشت به فلیکس نزدیک شد .
پسر با دیدن هیونجین ، با ترس از روی صندلی بلند شد و خواست حرفی بزنه که هیونجین انگشت اشاره اش رو به لبش چسبوند و بی صدا هیشی گفت .
اروم از پشت فلیکس رو توی بغل گرفت و بوسه ای روی گونه اش گذاشت : خیلی وقته ندیدمت .
ابرویی بالا داد و حرفی نزد .
هیونجین ادامه داد : چرا جواب تماسامو نمی دی ؟
پوزخندی زد و به زور خودش رو از بغل هیونجین بیرون کشید و گفت : دوره ی تو هم مثل بقیه ی سکس پارتنر هام به پایان رسیده .
هیونجین اخمی کرد و لب زد : چی ؟
فلیکس اهمیتی نداد و به سمت خروجی رفت .
هیونجین متعجب بهش نگاه کرد ولی تا فلیکس از کازینو خارج شد به خودش اومد و دنبالش دوید .
فلیکس که از اذیت کردن هیونجین نهایت لذت رو برده بود ، خنده ای کرد و به سمت ماشینش رفت.
تا خواست سوار بشه ، دستش از پشت کشیده شد و کمرش محکم به ماشین چسبید : چرا اینطوری می کنی ؟
بلافاصله پیشونیش رو به پیشونی فلیکس چسبوند و یک دستش رو دور کمر و دست دیگه اش رو روی گونه اش گذاشت .
فلیکس لب گزید تا نخنده .. از همون اولین باری که هیونجین بهش زنگ زده بود می خواست جواب بده ولی یک دفعه روحیه ی شیطانی گرفت و تلاش کرد تا میزان تشنگی هیونجین رو نسبت به خودش بسنجه .
انگشت شستش رو نوازش وار روی گونه ی فلیکس کشید و خواست حرفی بزنه که لب هایی وحشیانه روی لباش قرار گرفت و زبونی مثل یک مار توی دهنش غلت خورد .
نفس عمیقی کشید . پای راستش رو بین دو پای فلیکس قرار داد و سرش و بدنش رو کاملا به ماشین چسبوند و خودش هم تا جایی که می تونست بهش نزدیک شد .
لب بالای فلیکس رو بین دو لب گرفت و چنان مکید که فلیکس حس کرد الانه که لباش محو بشن .
با شدت گرفتن بوسه ، هر دوتا دستش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و زبونش رو وارد دهنش کرد .
هیونجین با لذت سرش رو فاصله داد تا زبون فلیکس رو ساک بزنه ..  تمام زبون فلیکس رو لیسید و وقتی متوجه اب ریخته از دهن روی چونه ی فلیکس شد ، زبونش رو رها کرد و تا فلیکس زبونش رو وارد دهنش کرد ، هیونجین با زبون و لب پایینش اب ریخته رو جمع کرد و دوباره لب پایین فلیکس رو بوسید .
اونقدر به این کار ادامه دادن که فلیکس نفس کم اورد .
دستاش رو روی شونه ی هیونجین گذاشت و از خودش جداش کرد .
هیونجین نفس نفس زنان پیشونیش رو به پیشونی فلیکس چسبوند و لب زد : بار اخرت باشه خودت رو ازم دریغ میکنی فلیکس .
فلیکس توی دلش پوزخندی زد و گفت : بازی تازه داره شروع میشه هوانگ هیونجین .
*********************************************************************************************************های های .
اینم از پارت 12 ..
لطفا نظر فراموش نشه .
شرط برای اپ پارت بعد 1/1 کا

mafia is on the wayDonde viven las historias. Descúbrelo ahora