part 14

974 167 44
                                    

چنل تلگرام با وانشات و فیکشن و وبتون از تمام کاپل ها .

@SKZ-8Some +18

چانگبین با تعجب به پسرک و سپس پدرش نگاه کرد و گفت : ب .. بابا .

و دقیقا همون لحظه بود که چانگمینم دستش رو پایین اورد و هم زمان با اون پسرک شلیک کرد و چندی بعد صدای شکسته شدن شیشه ی پنجره ی اتاق فلیکس به گوش رسید .

چانگبین ترسیده نگاهش رو به پنجره ی شکسته داد و تنها یک چیز توی ذهنش پلی می شد اونم حرف ها و تهدید های هیونجین بود .

چانگمین پوزخندی زد و به خون پاشیده روی پرده ی سفید نگاه کرد .

چانگبین با ترس نگاه گرفت و خواست حرفی بزنه که صدای قدم های بادیگارد های فلیکس رو شنید .

چانگمین با دیدنشون ، خنده ی بلندی سر داد و لب زد : سوار شو سریع .. تا ندیدنمون باید از اینجا بریم .

چانگبین بدون ذره ای تکون خوردن نگاهش رو به شخصی که پشت درخت بود داد و با دیدن چشم های کشیده و اشناش که با برق خاصی داشت بهش نگاه می کرد ، اخمی کرد .. چرا چهره ی اون پسر اینقدر براش اشنا بود .. چرا برق نگاهش اون رو یاد سونگمینش می نداخت ؟

چانگمین با دیدن پسر که حتی یک قدمم تکون نخورده بود ، به سمتش رفت و دستش رو محکم کشید و سوار ماشینش کرد.

خودش هم پشت لاین نشست و جوری ماشین رو از جا کند که گرد و خاکش داخل چشم های تمام بادیگارد ها فرو رفت .

پسرک با دیدن بادیگارد ها که داشتن دنبال ماشین می دویدند ، خودش رو قایم کرد و بعد از چیزی حدود یک دقیقه ماسکش رو از روی دهنش برداشت .

همانطور که با چشمانی خیس به رو به رو نگاه می کرد لب زد : متاسفم چانگبینا .

.

سوها با دستانی لرزون وارد اتاق شد و با دیدن فلیکس که غرق در خون روی زمین دراز کشیده بود ، جیغی کشید .

شیشه های مثلثی شکل داخل کمر و رون هاش فرو رفته بودن و ربدوشامبر روشنش رو به رنگ خون در اورده بودن .

با عجله و همانطور که گریه می کرد به سمت سالن دوید و خطاب به خدمتکاران وفا دار فلیکس لب زد : ارباب .. یکی بیاد کمک کنهههه .

چانسو با عجله از پله ها بالا رفت و توی این فاصله یونا با اورژانس تماس گرفت و در خواست یک امبولانس کرد .

با رسیدن به اتاق فلیکس ، هینی کشید و به سمتش دوید .

دستای لرزونش رو به صورت فلیکس رسوند و موهای خونیش رو کنار زد و با دیدن دهنش که مدام ازش خون خارج می شد ، ترسیده روی زمین نشست و کمی عقب رفت .

هیچ وقت حتی فکرش رو هم نمی کرد کسی بتونه اینطور به اربابش اسیب بزنه .

با رسیدن امبولانس ، چانسو با زانو هایی سست از روی زمین بلند شد تا امدادگرا کارشون رو انجام بدن .

mafia is on the wayWhere stories live. Discover now