کلاه سوییشرتشو روی سرش کشید
دقیقا امشب که بچه ها مسابقه داشتن باید بارون میومد؟
البته خداروشکر شدید نیست
ولی بازم فکر کنم برای بچه ها بازی یکم سخت بشه
بیشتر توی خودش شدبازی شروع شده بود
بازی لاکراس واقعا هیجان انگیزه
ولی یکمم درد اوره
شایدم از یکم بیشتر
الیزا تمام مدت از جا میپرید و تیم رو تشویق میکرد
انگار طرفدار پروپاقرص تیم بود
وقتی تیم عقب میوفتادن
الیزا تمام مدت داد میزد و عصبانی میشد
کاترین هم به کارهای کیوت وارانه الیزا لبخند میزد
از نگاهش میشد خیلی خوب عشق رو تشخیص داد
اون دوتا واقعا همو میپرستیدنچشمش به استایلز خورد
کلاه هودی مشکیشو روی سرش کشیده بود و دستاشو توی جیب هودی گشادش فرو برده بود
تنها بود
کسی اطرافش نبود
حتی نگاهش هم به بازی نبود
نگاهش به نقطه نامعلومی قفل شده بودسمت الیزا خم شد
+الان برمیگردمالیزا دستشو گرفت
الیزا:کجا میری؟دستشو از دست الیزا بیرون کشید
+الان میامبلند شد
از بین صندلی ها گذشت
روی صندلی کنار استایلز نشست
متوحه نگاه بعضیا شد
انگار داره جرمی انجام میدهکمی سرشو به پایین کج کرد تا بتونه چهره استایلز رو ببینه
+هی سلاماخم بین ابروهاش تیره تر شد
_قرارمون فقط برای درس بود
حتی به لیدیا نگاه هم نمیکردلبشو گاز گرفت
برگشت و به پشتی صندلی تکیه داد
+دیدم تنهایی...با خشم سمت لیدیا برگشت
حرف لیدیا نصفه موند
_من نیازی به همدردی تو ندارم و من دوست دارم تنها باشم، اینقدر دنبال من راه نیوفت
بلند شد و رفتلبهاش اویزون شد
چرا اینجوری با ادما رفتار میکنه؟
ادما هرچقدرم تو دنیا سختی کشیده باشن بازم نمیتونن اینقدر بدرفتار باشن
منم خانوادمو از دست دادم ولی مثل اون رفتار نمیکنمشایدم الیزا و کاترین راست میگن
شایدم ادم خوبی نیست
ولی نه این نمیشه
اون ادم خوبیه
اون بهم کمک کرد
شاید فقط روی مود خوبی نبودهبلند شد و پیش الیزا و کاترین برگشت
الیزا:چی شد؟چرا رفتی پیشش؟نفس عمیقی کشید و روی صندلیش ولو شد
+دیدم تنهاس رفتم پیشش ولی انگار خوشش نیومدبازی تموم شد
تیم مدرسه برنده شد
الیزا چنان جیغ میزد
فک کنم فردا صداش بگیره
حنجرشو بگا دادالیزا: به خاطر موفقیت تیم بریم یه بار و نوشیدنی بخوریم مهمون من
به ساعت گوشیش نگاه کرد
الانشم دیره و النا هرلحظه ممکنه زنگش بزنه
+فکر نکنم برای امشب بتونم دیر وقته و خاله النا نمیزاره زیاد بیرون بمونم