تمام شیشه رو خورده بود
و الان هیچی از دنیای اطرافش حالیش نمیشد
مست بود...حتی به زور میتونست خودشو نگه دارهفردی تمام مدت حواسش به لیدیا بود تا مبادا کسی اذیتش کنه
میدونست اون یه ارتباطی به استایلز داره پس کاملا مواظب لیدیا بودوقتی لیدیا دستشو بالا اورد
سمتش رفتلیدیا به زور چشماشو باز کرد و با حالت التماسانه گفت: میشه یه شیشه دیگه بهم بدی؟
بطری خالی رو برداشت و تک خنده ای کرد
_دختر تو حسابی مستی بعد هنوزم یه شیشه دیگه میخوای؟ تو تا خرخره پریسرشو روی میز گذاشت و چشم هاشو بست
+نه من اصلا زیاد نخوردمسرشو با تاسف تکون داد
_عاره کاملا مشخصهوقتی صدای دیگه ای از لیدیا نشنید کمی طرفش خم شد
_هی لیدیا
ولی لیدیا جوابی نداد
کاملا از هوش رفته بود
پوف کلافه ای کشید و از پشت بار بیرون اومد
از توی جیب لیدیا موبایلشو بیرون اورد و توی تماس های اخیرش رفت
خاله النا....اگر خواهر زادشو اینجوری ببینه میکشتش
الیزا....احتمالا یکی از دوستاش باشه تماس گرفت و منتظر موند
چندتا بوق خورد و کسی جواب نداد
بعدی هارو نگاه کرد
کاترین....استایلزشماره استایلز رو گرفت و منتظر موند
چندتا بوق خورد
داشت نا امید میشد که تماس وصل شد
_بهتره دلیل خوبی برای تماست داشته باشی کله هویجیفردی سرشو خاروند و گفت: عامممم....سلام استایلز فردی ام
مکثی کرد و گفت: موبایلش دست تو چیکار میکنه
نگاه کوتاهی به لیدیا کرد
_راستش اون توی کلابه یه شیشه کامل ودکا خورده و الان بیهوشه تو....میتونی بیای ببریش؟صدای پوف کشیدنش از پشت تماس اومد
_الان میام
و تماس قطع شدموبایل رو توی جیبش برگردوند
شیفتش تموم شده بود و میخواست بره ولی نمیتونست لیدیا رو تنها بزارهدستشو زیر پاش برد و بلندش کرد و توی اتاق استراحت بردش
روی مبل خوابوندش خودشم روی یه مبل دیگه نشست تا استایلز برسهچند دقیقه بعد در اتاق باز شد و استایلز داخل اومد
با دیدن لیدیا با اخم سمت فردی برگشت
_چرا بهش یه شیشه کامل دادی؟فردی شونه بالا انداخت
+مشتری ها هرچقدر بخوان میتونن بخورن اینکا به من ربطی ندارهچشم هاشو چرخوند و کنار لیدیا رفت
_به هر حال ممنونم پسرفردی سری تکون داد و رفت
پایین مبل نشست و به صورت غرق در خوابش نگاه کرد
_تو مدام مایه دردسری
شونش تکون داد و صداش زد
_هی بیدار شدی، من نمیتونم اینجوری با موتور ببرمت