پشت میز نشست
خمیازه کشیدالنا دست به سینه روبروش ایستاد
+الان میخوای بگیدیشب چه اتفاقی افتاده و اون پسره کی بود؟چشم هاشو مالید
چرا اینقدر خستم اخه؟
_خب مهمونی داشت خوش میگذشت، تا اینکه چندنفر لقب جنده شهری رو بهم دادن و لباسامو خراب کردنالنا اخم غلیظی کرد و استین هاشو بالا زد
+تیکه تیکشون میکنم، فقط امروز بهم بگو کیا بودنمیدونست قراره شلوغ بازی در بیاره ولی خب نمیتونست مدام بهش دروغ بگه که اوضاع خوبه
_اروم باش، لازم به تیکه کردنشون نیستپشت میز نشست
با حرص چاییشو میخوردتوی سکوت صبحونشو خورد
تا خواست بشه النا بهش اشاره کرد بشینه
+فکر نکن اون پسرو فراموش کردم، اون کی بود؟حالا انگار اروم تر بود و عصبانیتش کمتر بود
_وقتی تو حیاط تنها نشسته بودم اومد پیشم، باهم حرف زدیم بعد هم منو تا خونه رسوند، همش همینبلند شد تا بره
النا با نیشخند بهش نگاه کرد
_چیه؟چرا اینجوری نگاه میکنی؟!النا هم بلند شد
بشقاب های روی میز رو جمع کرد
+میدونی که تمام رابطه ها از اینجور حرف ها و رسوندنا شروع میشهودف
من؟استایلز؟
استایلز حتی به زور با کسی حرف میزنه
حالا وارد رابطه بشه؟
عمرا!!
تک خنده ای کرد
_نه نه، اون....اون فرق داره...این هیچوقت اتفاق نمیوفتهالنا نیم نگاهی به لیدیا کرد
+چه فرقی با بقیه داره؟به اپن تکیه داد
_راستش اون...خیلی ساکته، زیاد حرف نمیزنه، یه جورایی مرموز و عجیبهالنا شونه بالا انداخت
+ولی این دلیل نمیشه، برو حاضر شو میرسونمتسرشو به دو طرف تکون داد
بحث با النا بی فایده بودتوی اتاقش رفت تا برای مدرسه حاضر بشه
شلوار جین گشاد، نیم تنه سفید و سوییشرت طوسیشو پوشید(کاور پارت)دوست نداشت باز اذیتش کنن
باز دستای کثیفشون به بدنش بخورهکولشو برداشت و پایین رفت
_من امادمالنا از اشپزخونه بیرون اومد
سرتا پای لیدیا رو نگاه کرد
+یه روز پرنسس سکسی یه روز پرنسس...منتظر ادامه حرفش نشد و از خونه بیرون رفت
توی راه النا کلی حرف زد
اینکه دخل اون دخترا رو بیارم، یا چجوری اذیتشون کنم
راهکارهایی که میداد فقط بدرد میدون جنگ میخوردبالاخره رسیدیم
دیگه میخواستم خودمو از ماشین پرت کنم پایین
گونه النا رو بوسید
_ظهر میبینمت خاله النااز ماشین پیاده شد
زیاد دور نشده بود که صدای داد النا اومد
+دخلشونو بیار پرنسسحتی برنگشت بهش نگاه کنه
اوه خدایا از کی اینقدر خشن شده
فکر کنم از اولشم بود