18

29 5 0
                                    

النا: لیدیا بهم گفت پاستا دوست داری

با دهن پر فقط سری تکون داد
و یه چنگال دیگ پاستا توی دهنش چپوند
بعد از خالی شدن دهنش کمی اب خورد
_ممنونم خانم فاستر

باید قبول میکرد دستپخت النا حتی از لیدیا هم بهتر بود
دستی روی شکمش کشید و به صندلیش لم داد

النا و لیدیا مشغول جمع کردن ظرفای کثیف شدن
النا: میتونی منو النا یا خاله النا صدا کنی

لبشو گاز گرفت
_ترجیح میدم بهت بگم النا تا خاله النا

النا چرخید و سرشو کج کرد: چرا؟

خم شد و ارنج هاشو روی میز گذاشت
_من حتی پدربزرگمم به اسم صدا میزنم انتظار داری بهت بگم خاله النا

النا دور از چشم استایلز چشم چرخوند
النا: خیله خب اقای بداخلاق

استایلز اخمی کرد
لیدیا هم همیشه بهش میگفت بداخلاق
این خاله و دختر بهم رفتن
بی حرف بلند شد و توی حیاط رفت
نیاز داشت سیگار بکشه

با ندیدن استایلز دستاشو با پایین لباسش خشک کرد
+میرم ببینم کجا رفت
به النا گفت ولی قبل از اینکه اولین قدمو بزاره بازوش گیر دست النا افتاد
با حالت سوالی بهش نگاه کرد

النا: هنوز بهش نگفتی؟
با صدای ارومی پرسید

+چیو؟

النا چشم هاشو چرخوند
النا: دختر تو چقدر خنگی، اینکه دوسش داریو دیگ!

با دست به پیشکنیش کوبید
بازوشو از دست النا بیرون کشید
+نه نگفتم، قرارم نیست الان بهش بگم
رفت تا دنبال استایلز بگرده
با نیمه باز بودن در حیاط طرف حیاط رفت
به محظ وارد شدن به حیاط استایلز رو دید که سیگار میکشید

با قدم های بلند سمتش رفت و طرف دیگ حیاط کشیدش
+داری چیکار میکنی؟

دود سیگارشو بیرون داد و شونه بالا انداخت
_مگ چشات ضعیفه کله هویجی؟

سیگار بین لبای استایلز رو بیرون کشید
+تو میدونی النا با سیگار و اعتیاد و اینا مشکل داره و الان داری سیگار میکشی

دستشو جلو لیدیا گرفت
_سیگارمو پس بده، النا میدونه من معتادم پس میتونست دعوتم نکنه

لباشو روی هم فشار داد و سیگارشو بهش پس داد
دست به سینه طرف دیگرو نگاه کرد و دندوناشو روی هم فشار داد
دوست نداشت حالا که النا داره کنار میاد باز همچی خراب بشه
با هجوم دود زیاد توی صورتش نگاهشو به استایلز داد
اخمی کرد و با دستش دودارو کنار زد
+نکن استیلینسکی

نیشخندی زد
سیگارشو خاموش کرد و دستاشو توی جیبش فرو برد
سمت تاب رفت و روش نشست
سرشو عقب برد و چشماشو بست

کمی همونطرف ایستاد و به استایلز نگاه کرد
این استایلز با استایلز روزای اول فرق داره
خیلی زیاد...
لبخندی زد و سمتش رفت و کنارش روی تاب نشست
با پاش هل کوچیکی به تاب داد

AGAPE[stydia]Where stories live. Discover now