دستشو کنارش کشید
یه چیز نرم و گرم کنارش بود
و البته تکون میخورداروم چشم هاشو باز کرد و با یه ادم لخت کنارش مواجه شد
از پهلو به پشت چرخید و اتاق رو نگاه کرد
اتاق استایلز بود و اونی که کنارش بود
استایلز بودبا چشم های گرد شده به استایلز نیمه لخت که به شکم خواب بود نگاه کرد
سعی کرد چیزی از دیشب بفهمه ولی هیچی یادش نمیومد
فقط یادش بود که توی کلاب بود و تا خرخره ودکا خورده بود
ولی بعدشو یادش نبودبه پشت استایلز نگاه کرد
واو اون از پشت هم جذاب بود
ولی کاش میتونستم صورتشو هم ببینمکمی خودشو جلو کشید
چشم هاشو بست و اون بوی خوب رو وارد ریه هاش کرد
این بو براش اشنا بود
ولی یادش نمیومد این بو از کی بودبا تکون ریزی که استایلز خورد سریع خودشو عقب کشید
روی تخت نشست و پتو رو از روی خودش کنار زد و تازه متوجه شد لباسی جز لباس زیر تنش نبود
هینی کشید و پتو رو روی خودش برگردوند و بدنشو پوشوند
خدای من دیشب معلوم نیست چه اتفاقی افتادهبا یه دست استایلز رو تکون داد
+هی پاشو استایلزاستایلز فقط تکون خورد و بیدار نشد
+باتو ام یا الان بیدار میشی یا...یا...موهاتو میکشم
تهدید از این مسخره تر نداشتی؟تکونی خورد و روی ارنج های بلند شد و یه چشمشو باز کرد
با اخم به لیدیا نگاه کرد
_صبح توهم بخیر
با صدای گرفته اول صبحش گفتتمام سعیشو کرد الان به اون صدای هات توجه نکنه
چشم هاشو چرخوند
+من چرا اینجام؟دیشب چه اتفاقی افتاد؟اصلا لباسام کو؟دوباره سرشو روی بالشت گذاشت و چشم هاشو بست
_دیشب دو راند سکس داشتیم برای همین لباس تنت نیستبا تعجب به استایلز نگاه کرد
میتونست گرم شدن گونه هاشو حس کنه
و در کنارش استرس داشت
از چی؟ خودشم نمیدونست
+چی...چی داری میگی...ای...این حقیقت ندارهباز چشم هاشو باز کرد و نیشخندی زد
_عاره حقیقت نداره و این تلافی برای بیدار کردن من بودمشت نسبتا محکمی به کتف استایلز زد
+احمق، پاشو لباسامو بیار بعد بهم بگو دیشب چه اتفاقی افتاددستاشو زیر بالشتش برد و بیشتر به صورت خودش فشارش داد
_میتونی بری از حیاط بیاریشون، دیشب شستمشپتو رو محکم تر روی بغلش گرفت
+ولی من لباس تنم نیست_من دیشب دیدمت و لباساتو عوض کردم پس این پوشوندن بدنتو تمومش کن
با حرص پتو رو از روی استایلز کشید و دورش گرفت و از اتاق بیرون رفت
از توی حیاط لباسای شسته شدشو برداشت و داخل برگشت و توی اتاق خواب رفت