کاترین: عجیبه
الیزا:تا حالا استایلز رو اینجوری ندیده بودیملیدیا: چجوری؟
کاترین: اینکه به یکی اهمیت بده
لیدیا شونه ای بالا انداخت
لیدیا: نمیدونم، شایدم قبلا هم اینجوری بوده فقط شماها متوجه نشده بودینکاترین ابرو بالا انداخت
کاترین: نچ،نبودهلیدیا باز شونه بالا انداخت و بلند شد
همینکه از تو کابینت خوراکی بیرون میاورد گفت: واقعا نمیدونم، شاید بخاطر اینه که باهم درس میخونیم یا....
مکثی کرد
ادامه داد: اَه اصلا نمیدونم ولم کنید
پشت میز نشست
لیدیا: خب حالا شب کجا بریم؟از دیروز تو خونه بودم خسته شدمالیزا چندتا مارشمالو تو دهنش چپوند و با همون دهن پر گفت: میتونیم بریم شهربازی
لیدیا: خوبه میریم
●●●●●●
الارم گوشیش روی مخ بود، دستشو کنارش برد تا گوشیشو برداره ولی صدای اخی شنید
گوشه چشمشو باز کرد و الیزا رو کنارش دید
لیدیا:شرمنده
تازه یادش اومد دیشب خسته برگشتن خونه و روی تخت لیدیا خوابشون برد
گوشیشو از زیر الیزا بیرون کشید و قطعش کرداز روی تخت بلند شد و توی دستشویی رفت تا ابی به صورتش بزنه
به اتاقش برگشت و الیزا و کاترین همچنان خواب بودن
کنار تخت رفت و اروم تکونشون داد
لیدیا:هی دخترا مدرسه دیر میشه پاشینکاترین روی تخت نیم خیز شد به زور چشماش باز میشد
کاترین: من دیشب اینجا خوابیدم؟لیدیا چشماشو چرخوند: ن پ تو خونه رئیس جمهور خوابیدی
کاترین چشماشو مالید و نشست:خدایا بابام منو میکشه
هرسه حاضر شدن و النا به مدرسه بردشون
با هم توی سالن راه میرفتن که متوجه شون هرکسی یه برگه توی دستشه و داره میخونتشپیشدوتا از دخترا رفتن
کاترین: اینا چیه؟یکی از دخترا کاغذ توی دستشو به اون سه نفر نشون داد: دعوت به پارتیه، دِیو، اون پسره که سال اخریه و خرپوله، همه بچه های مدرسرو دعوت کرده خونشون
لیدیا سمت لیزا خم شد و اروم در گوشش گفت: برنامه امشبمونم جور شد
الیزا هم با ارنج بهش زد و نیشخندی زدسر کلاس مدام به این فکر میکرد چجوری استایلز رو راضی کنه تا بیاد، اینقدر بداخلاقه فکر نکنم اصلا همچین جاهایی بیاد
پوفی کشید، ولی باید تلاششو میکرد
بعد از خوردن زنگ سریع وسایلشو جمع کرد و توی حیاط رفت، استایلز توی حیاط نبود ، پس سمت جای همیشگیش رفت...دستشویی های خرابهداخل رفت و مثل همیشه استایلز اونجا با یه سیگار توی دستش نشسته بود
کنارش رفت و سیگارشو از دستش گرفت و خاموشش کرد