16

52 8 37
                                    

لبخند رو لبش بزرگ تر شد

کاترین براش ابرویی بالا انداخت
کاترین: خوش حالیا

استین لباس چهارخونه دور کمرشو محکم تر کرد(کاور)
+معلومه خوشحالم، بالاخره النا باهام خوب شد، استایلز برمیگرده به مدرسه، البته میدونم فردا باز النا چندتا شرط برام میزاره ولی اشکال نداره

الیزا و کاترین میدونستن هنوز اذیت شدنای لیدیا تموم نشده و کای و بقیه قراره باز اذیتش کنن
و اون دو فقط امیدوار بودن با اومدن استایلز دیگ کسی لیدیا رو اذیت نکنه

داخل کلاب رفتن و پشت بار نشستن
فردی با دیدن لیدیا پیششون اومد
فردی: هی باز میبینم که اینجایی
دستشو جلو برد

لیدیا با خجالت سرشو پایین انداخت و خندید
با فردی دست داد
+هی، بابت اون دفعه معدرت میخوام

فردی سرشو کج کرد و بعد گفت: اوه نه اون عالی بود، تو اونشب واقعا کیوت شده بودی

با دستاش صورتشو پوشوند
+هی بس کن

فردی سری تکون داد و بعد پرسید: خانوما رو معرفی نمیکنی؟

لیدیا صاف تر نشست و با دست به کاترین بعد الیزا اشاره کرد: دوستای من کاترین و الیزابت
بعد به فردی اشاره کرد: بچه ها فردی

فردی با هرکدوم از اونا دست داد
و از نظرش الیزابت خیلی زیبا بود

کاترین قسم میخورد اگر اونجا تنها بودن دهن فردی رو سرویس میکرد ولی نمیتونست قطعا از کلاب بیرونش میکردن
پس گفت: اینجوری به دوست دخترم زل نزن

همه متعجب به کاترین نگاه کردن
کاترین و الیزابت هیچوقت اینو به کسی نمیگفتن ولی انگار واقعا تصمیم دارن به همه بگن
فردی ابرویی بالا انداخت و دستاشو به عنوان تسلیم بالا اورد: اوه شرمنده من نمیدونستم

کاترین صندلی خودشو به الیزا نزدیک تر کرد و دستشو دور کمرش حلقه کرد و بدسه ای روی گونه الیزا گذاشت

لیدیا از ته دل برای دوستاش خوش حال بود و امیدوار بود خانواده هاشونن درکشون کنن و باهاشون کنار بیاین

فردی سه تا لیوان تکیلا براشون اورد
فردی: این یکی مهمون من، بقیشو خودتون حساب میکنید
+ممنونم

قبل از اینکه فردی بره به لیدیا گفت: عا راستی استایلز توی اتاق استراحته الاناست بیاد

لیدیا اخمی کرد: ولی من برا اون نیومده بودم

فردی شونه بالا انداخت: به هرحال گفتم شاید بخای بدونی
رفت تا به بقیه مشتری هاش برسه

بعد از رفتن فردی الیزا گفت: پسر بامزه ایه
و همون لحظه با اخم شدید کاترین مواجه شد
الیزا: ببخشید عزیزم
جلو رفت و کوتاه لباشو بوسید

AGAPE[stydia]Where stories live. Discover now