𝐋𝐨𝐯𝐞 [𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧]

745 83 30
                                    

_ جیمین نه......نرووو.....جیمیننننن..اونطرفف نرووو..

جیمین سرشو کج کرد و برای اخرین بار با لبخند بهش نگاه کرد و بعد خودشو تو آب عمیق انداخت...

_ جیمین نهههههههه


********


+ جونگکوک...جونگکوک بیدار شووو

_ نه جیمین نرووو....منو تنها نزار نههه

+ کوکی عزیزم بیدار شووو داری خواب میبینی

_ نه جیمین نهههه

کوک با وحشت از خواب بیدار شد و سریع به جیمین که کنارش رو شن ها نشسته بود و نگران بهش نگاه میکرد خیره شد.

+ حالت خو..._

کوک بلافاصله جیمینو به سمت خودش کشید و محکم اونو بغل کرد....

جیمین هیسی بخاطر حرکت سریع کوک کشید و دستشو رو پشت کوک قرار داد و نوازشش کرد.

_ جیمین....هیچ.....هیچوقت جرعت..نکن...منو تنها...بذاری....

+ کوکی اروم باش من همیشه کنارتم و قرار نیست هیچوقت ولت کنم عزیزم

_ زندگی من بدون تو تمومه....اگه نفس نکشی منم نمیکشم...اگه درد بکشی منم درد میکشم.....اگه بخندی منم میخندم....و اینو همیشه بدون....قلب من....همون ثانیه ای که نگاهم بهت افتاد به قلبت گره خورد...و هیچکسم نمیتونه این گره رو باز کنه...هیچکس

جیمین لبخندی زد و ازش جدا شد و دستای تپل و کوچیکش رو دو طرف صورت جونگکوک قرار داد و صورتشو بهش نزدیک کرد...

+ میدونم.....و توهم اینو بدون که تو صاحب قلب و روح و جسم من شدی....و این سه تا.....تا همیشه برای صاحبشون میمونن...

بعد این حرفش بدون اجازه دادن به جونگکوک برای زدن حرفی دیگه سریع لباش رو لبای کوک گذاشت.
خیلی اروم اما عمیق همو میبوسیدن.

بعد چند دقیقه از هم جدا شدن.

+ جونگکوکا بیا بریم ویلا هوا داره تاریک میشه...

کوک با سر تایید کرد و هردو از رو شِن های کنار ساحل بلند شدن...
جیم وقتی خواست به سمت ماشینشون بره..ناگهان توسط دستی کشیده میشه و تو بغل منبع آرامشش قرار میگیره...

کوک همونطور که با یه دستش کمر باریک جیمین رو گرفته بود و به خودش چسبونده بود با دست دیگش موهای تقریبا بلند جیمینشو پشت گوشش انداخت...

صحنه بینهایت زیبایی بود برای بینندها...
دوتا عاشق کنار ساحل دریا و روبه غروب آفتاب تو چشمان هم غرق شده بودن...و کی میخواست اونارو نجات بده؟...
اصولا هرکس اون صحنه رو میدید محال بود بخواد خرابش کنه.

_ منـ بهـ چشمـ هاتـ قسمـ خوردمـ جیمینیـ! چشمـ هاییـ کهـ خیلیـ وقتهـ زندگیمنـ

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

_ منـ بهـ چشمـ هاتـ قسمـ خوردمـ جیمینیـ!
چشمـ هاییـ کهـ خیلیـ وقتهـ زندگیمنـ...

L.. L.. LOVE.. E.. EHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin