𝐘𝐨𝐮 𝐨𝐧𝐥𝐲 𝐛𝐞𝐥𝐨𝐧𝐠 𝐭𝐨 𝐦𝐞 [𝐕𝐦𝐢𝐧]

782 86 25
                                    


با شنیدن صدای در بدون اینکه تغییری تو حالتش بده با صدای سرد و خشکی جواب داد:
_ بیا تو

حتی وقتی در باز شد و شخصی بهش نزدیک شد، سرشو بالا نگرفت تا ببینه چه کسی وارد اتاقش شده...

_ چیشد

# ارباب متاسفم..اما جناب جئون دو ساعت پیش از کره خارج شدن

همونطور که پاهاشو روی میز گذاشته بود و صندلی کینگ سایزشو عقب داده بود، پورخندی زد و سیگار برگ گرون قیمتشو برداشت و همونجور که یه نخ از داخل جعبه بردمیداشت گفت:
_ پس اون جئون جانگکوکه حرومزاده فرار کرده...هوممم...که اینطور

نخ سیگارو بین لباش قرار داد و با چهره ای خنثی به مرد روبه روش خیره شد.

فیلیکس با فهمیدن منظور اربابش به سمتش قدم برداشت و بعد برداشتن فندکه از جنس طلا اونو روشن کرد و زیر سیگار اربابش گرفت.

بعد روشن شدن سیگار، عقب رفت و منتظره دستور رئیسش شد.

تهیونگ بعد پکه عمیقی که از سیگار گرفت و ریه هاشو با دود پر کرد، همونطور که آهسته اونارو بیرون میفرستاد گفت:
_ میتونی بری

فیلیکس بعد احترامی که گذاشت اتاقو ترک کرد.

بعد رفتن فیلیکس زیر لب گفت:
_ بعد اینکه چیزی که مطلق به منه رو ازش استفاده میکنه در میرهه.......

پکه دیگه ای کشید و ادامه داد:
_ ولی کار بدی کردی جیمین...

کلمه «جیمین» رو ترسناک گفت و بعد دو سه تا پک دیگه ای که کشید، سیگارو خاموش کرد.

از روی صندلیش بلند شد و با قدم های آهسته و محکم از اتاقش خارج شد و به سمت اتاقی که همسرش رو داخلش زندانی کرده بود رفت.

درو باز و کرد و وارد اتاق شد.
بعد اینکه درو قفل کرد، چرخید و با جسم ظریفش که میلرزید مواجه شد.
آروم به سمت تخته کینگ سایزی که جیمینشو با زنجیر روش بسته بود رفت.

دوتا دستاش بالا تخت و دوتا پاهاش پایین تخت با زنجیره محکمی بسته شده بودن.
یه نیم تنه و شلوارک صورتی سفید تنش بود و دستو پاها و شکم سفیدش معلوم بودن.
دهنش با پارچه ای بسته شده بود و اشکاش کله صورتشو خیس کرده بودن.

بدون اینکه توجهی به قلبش که با دیدن این موقعیت پسرکش درد گرفته بود بکنه با همون صورت بی حس سمتش رفت، پاهاشو و بعدهم دهنشو باز کرد اما دستاشو باز نکرد.

جیمین که بلاخره میتونست حرف بزنه گفت:
+ ته.._

_ هیچی نگو جیمین....نمیخوام هیچ صدایی بجز ناله هاتو بشنوم..

دکمه هاشو دونه دونه سریع باز کرد و پیرهنشو کنار زد اما درش نیاورد بعد سمت جیمین رفت و نیم تنشو چون نمیخواست دستاشو باز کنه تو تنش پاره کرد و انداخت یه گوشه و بعد اون سراغ شلوارکش رفت و درش آورد.

L.. L.. LOVE.. E.. EWhere stories live. Discover now