𝐃𝐚𝐝𝐝𝐲?! [𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧]

656 55 18
                                    


همونطور که روپوش توسی رنگشو تند تند تکون میداد تا یکم خنک شه به سمت بطری آبش رفت.
بطری رو برداشت، درشو باز کرد و همشو یجا سر کشید.
حالا هم بخاطر سر کشیدن یهویی آب تند تند نفس میکشید.

روبه شاگرداش که همشون خسته و خیسه عرق بودن شد و گفت:
_ خسته نباشین دوستان...میتونین برین.

یکی از شاگردای پسرش همونجور که پشت سره هم نفس نفس میزد گفت:
~ استاد یعنی لازم نیست د...دیگه بمونیم؟

_ نه..امروز من کار دارم نمیتونم..بقیش برا جلسه بعد الانم بهتره زودتر برین باید باشگاه ببندم.

~ چشم استاد خسته نباشید.

_ ممنون شماهم.

نفس عمیقی کشید و محکم بیرونش داد و به سمت اتاق کوچیک داخل سالنش رفت.
وارد اتاق شد و روپوش و تاب زیرشو که کامل بخاطر عرق کردن خیس شده بود درآورد و داخل سبد انداخت.

به سمت حمومش رفت و داخل شد.
شلوارک و باکسرشو هم درآورد و زیر دوش آب رفت.
قطرات آب تند تند روی موهای عرق کرده و بدنش فرود میومدن و حالشو بهتر میکرد.
همونطور که شامپو رو روی سرش پخش میکرد و میمالید به پسرکش فکر میکرد.

چقد دلش براش تنگ شده بود.
تقریبا پنج روزی میشد هردوشون درگیر بودن و همدیگرو ندیده بودن، حتی تو خونه مشترکشونم نمیتونستن همو ببینن.

جیمین یک ماه دیگه مسابقه کشوریه باله داشت و حسابی با مربیه خصوصیش که رفیق صمیمی خودش کیم سوکجین هم محسوب میشد درگیر بود.

خودشم کلاساش شلوغ شده بودن بخاطر همین دو سه تا سانس باشگاه گذاشته بود و تقریبا سه چهارم روز رو درگیر بود.

بخاطر همین دلایل امروز زود کلاساشو شروع کرد و زود تمومشون کرد تا با پسرکش وقت بگذرونه.
البته به جین پیام داد تا امروز جیمینو مرخص کنه و از طبقه بالا که سالنه خوده جین بود به طبقه پایین که سالن خودش بود بفرسته.

بعد اینکه حسابی خودشو شست از حموم بیرون اومد و به سمت میز آرایشی تو اتاقش رفت.

سشوار و برداشت و مشغول خشک کردن موهاش شد، البته چون طبق ساعتی که با جین هماهنگ کرده بود تا جیمینو بفرسته دیرش شده بود موهاشو نم دار ول کرد و مشغول پوشیدن لباساش شد.

میدونست که پوشیدن لباس فایده ای نداره چون چند دقیقه بعد اینکه پسرکش ببینه دوباره میکندشون ولی جیمین ازین موضوع خبری نداشت پس یه تیشرت سفید با شلوار راحتیه مشکی پوشید.

بعد اینکه آماده شد و کلا همه ی این کاراش ده دقیقه بیشتر طول نکشید از اتاقش خارج شد که همون موقع تقه ای به دره سالنش خورد.

به سمت در رفت و بازش کرد که جیمینه کیوتشو دید.
یه نیم تنه مشکی با شلوار لی گشاد آبی تنش بود و موهای طلاییش روی صورتش پخش بودن و مثل همیشه زیبا و کیوت بود.

L.. L.. LOVE.. E.. ETempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang