(استایل گنگشون اوف)
"Jimin"
وارد مهمونی که شدیم سریع ازم جدا شد و به سمت اون پیرمرد خرفت رفت و منو تنها گذاشت..
منم گوشه ای از سالن که ازش خیلی دور بود ولی بازم بهش دید داشتم رفتم و مشغول دیدن مهمونی باشکوه که همه دختر پسرا درحال رقصیدن بودن شدم...
هنوزم صدای بم و مردونش تو گوشمه که بهم گفت:
« بیبی من اگه بتونم این قرارداد و ببندم عالی میشه
و مطمئنم توهم اینو میخوای که به نفع من بشه پس
ازت میخوام یکاری برام بکنی......وقتی رفتیم داخل
مهمونی ازم فاصله بگیر و پیشم نباش خو....تا
قرارداد و که ببندم تمومه...چون خودتم خوب
میدونی اون جانگ لوهان عوضی خیلی آدم هیزیه
میترسم بفهمه تو دوست پسرمی و در ازای قرارداد
تورو ازم بخواد پس نمیخوام بفهمه چیز ارزشمندی
دارم...زیاد طول نمیکشه واسه خودت خوشبگذرون
تا من کارم تموم شه زود میام پیشت خب؟....»منم فقط چون موفقیت و خوشحالیش برام از هرچیزی مهم تره قبول کردم وگرنه کی دوست داره از دوست پسر جذابش دور باشه....
دیگه کم کم داشت حوصلم سر میرفت که پیشخدمت مردی همراه سینی پره نوشیدنی به سمتم اومد..
& قربان چیزی میل میکنید؟
دستمو سمت لیوان ویسکی بردم و اونو برداشتم همونقد برای مست شدنم کافی بود...
+ ممنون
بعد تعظیم کوتاهی که کرد، رفت و دوباره تنها شدم..
آروم آروم از اون ویسکی میخوردم تا مزشو تو دهنم بیشتر حس کنم...دیگه کم کم الکلش داشت روم تاثیر میذاشت..
به نامجون نگاهی انداختم که با دیدنش لجم گرفت..
داشت همراه اون مردا میخندید و نوشیدنی میخوردن..
این هیچی، یه زنیکه هم کنارش بود که سعی داشت خودشو به نامجون بماله و توجهشو جلب کنه...عصابم خورد شد و بدجور لجم گرفته بود که یهو همه نوشیدنیو تا اخر سر کشیدم و لیوان خالی رو تقریبا محکم رو میز کنارم گذاشتم..
ازینکه نامجون فراموشم کرده بود و داشت با اونا خوش و بش میکرد و اون زنیکه هم کنارش بود خیلی حرصی و ناراحت شدم....
YOU ARE READING
L.. L.. LOVE.. E.. E
Romanceهای بیبیز خوش اومدین💜🫀 اینجا من داستانای کوتاه از کاپلای جیمین که یه لحظه ای به ذهنم میرسه رو مینویسم. کوکمین ویمین یونمین ناممین جینمین هوپمین ویکوکمین سپمین نامجینمین و........