پیشبنده زرد با گل گلی های سفیده روش رو برداشت و تنش کرد.
به سمت آپا هاش رفت که اوناهم پیشبنداشونو بسته بودن و داشتن وسایل مورد نیاز برای کیک رو روی میز میذاشتن.با ذوق بین نامجون و جین وایساد و منتظر بهشون خیره شد.
نامجون که سرشو داخله کتاب کرده بود گفت: اینجا نوشته مرحله اول باید تخم مرغارو بشکونیم و..._
جین: هیی نامجونن تا وقتی من اینجام هیچ نیازی به اون کتابه لعنتی نیست..اون کوفتیو بذار کنار و به جاش بیا کمکم کن خودم میدونم چکار کنم
جین با قاشق توی دستش رو به نامجون غر زد و مشغوله شکستن تخم مرغا شد.
نامجون هوفی کشید و کتابو بست و کناری گذاشت.
با توجه به چیزایی که خونده بود، برای مراحل بعد باید آرد سفید رو اَلَک میکرد و بینش وانیل رو بهش اضافه میکرد.
اما قبلش به جیمین که با ذوق به دستای جین که تند تند در حاله هم زدنه تخم مرغا بودن خیره بود، نگاه کرد.جین بعده دو دقیقه تند هم زدنه تخم مرغا نفس خسته ای کشید و به بیبیش که با کیوت ترین حالته ممکن بهش نگا میکرد خیره شد.
هم زنو از داخل ظرف برداشت و باهاش ضربه ای به لبه ظرف زد تا باقیمونده های تخم مرغ داخل ظرف بریزن.جین: جیمینی اون ظرفه شیرو بهم بده
جیمین: چشم ددی
جیمین مطیع اطاعت کرد و کاسه شیر رو به سمته آپاش گرفت.
جین ظرفو ازش گرفت و دوباره همونطور که تخم مرغارو اروم هم میزد، یواش یواش شیر رو بهش اضافه کرد.نامجون که دید دارن به مرحله اضافه کردنه آرد نزدیک میشن، پاکته آرده سفیدو خواست برداره اما همینکه اونو از کنارش بلند کرد، کیسه که برعکس بود باعث شد تمامه آردا روی میز و نصفش رو پیشبنده آبیش ریخته بشه.
جین دست از هم زدن برداشت و با شُک به نامجون نگاه کرد.
جیمین هم که همچین چیزیو از پدره خرابکارش انتظار داشت با لبخند بهشون نگاه میکرد.نامجون با لبخندی پر درد به همسره عصبیش نگا کرد و اب دهنشو قورت داد.
لحظه ای در سکوت گذشت تا..
YOU ARE READING
L.. L.. LOVE.. E.. E
Romanceهای بیبیز خوش اومدین💜🫀 اینجا من داستانای کوتاه از کاپلای جیمین که یه لحظه ای به ذهنم میرسه رو مینویسم. کوکمین ویمین یونمین ناممین جینمین هوپمین ویکوکمین سپمین نامجینمین و........