با تکون خوردن تختی که روش خوابیده بود، بین یکی از پلکهاش رو باز کرد و با خوابآلودگی به رو به روش نگاه کرد. به محض دیدن پسری که با بالا تنهای برهنه لب تخته نشسته و موهاش رو توی مشتش گرفته بود، نیم خیز شد و آرنج خم شدهاش رو تکیهگاه بدنش کرد.
- سم؟ حالت خوبه؟
سم با شنیدن صدای اون مرد، بی اراده بالا پرید و دستش بین موهاش خشکید. حالا باید چیکار میکرد؟ چطور باید بر میگشت و جوابش رو میداد؟
- خوبم...
چیتا که متوجه حالت عجیب سم شده بود، اخمی روی پیشونیش نمایان شد و توی جاش نشست. کمی خودش رو روی تخت به سمت پسرک مو مشکی کشید و دستش رو روی شونه برهنهاش گذاشت.
- تو مطمئنی؟سم به محض تماس پیدا کردن انگشتهای گرم چیتا با پوستش، به طور نامحسوس توی خودش جمع شد و زمزمه کرد:
- کاملا.
اخم چانگبین شدت گرفت و دستش رو عقب کشید؛ از روی تخت بلند شد و در اولین مرحله، موهاش رو با بی حواسی مقابل آینه مرتب کرد.
سم زیرچشمی اندام ورزیده اون مرد رو بررسی میکرد و با تماشای هرکدوم از جای دندونهای زخمی شدهای که روی بدنش افتاده بودن، به خودش ناسزا میگفت.چطور تونسته بود چنین کاری بکنه؟ شب گذشته، در حدی مست نبود که بتونه همه چیز رو گردن زیاد نوشیدنش بندازه؛ پس چطور حاضر شده بود با مردی که به وضوح دستش به کارهای غیرقانونی آلوده بود، بخوابه؟!
- خدای من...سرش رو پایین انداخت و بعد از دوباره چنگ زدن موهاش، زیرلب این رو گفت و البته که چیتا صداش رو شنید.
یکی از ابروهاش رو بالا برد و بعد از برداشتن پیراهنش از روی صندلی مقابل آینه، با جدیت پرسید:
- پشیمونی؟
- چی؟
سر پسرک مو مشکی که بالا اومد و بهش خیره شد، شونهای بالا انداخت و دکمههای پیراهن طوسی رنگش رو بست. میخواست مطمئن بشه که سم بابت اتفاقاتی که شب گذشته بینشون افتاده، پشیمون نیست؛ خصوصا که فهمیده بود اونقدرها هم مست نبوده.
- پرسیدم از اینکه باهام خوابیدی پشیمونی؟
پسر قد بلند با اینکه انتظار نداشت اینقدر صریح چنین جملهای رو از زبون اون مرد بشنوه، با اخمی توی چشمهای چیتا خیره شد و جواب داد:
- البته که نه! من اونقدرها هم مست نبودم!
- پس چرا داری خودخوری میکنی؟
- متوجه نیستی؟ من از اینکه باهات خوابیدم پشیمون نیستم و همین عجیبه! این چطور ممکنه؟ لعنت به من!
چانگبین که تازه متوجه دلیل آشفتگی سم شده بود، تک خنده بی صدایی کرد و آخرین دکمه پیراهنش رو هم بست. به سمت پسرک رفت و بعد از اینکه مقابلش ایستاد، دستش رو زیر چونهاش برد و سرش رو بالا آورد.
YOU ARE READING
『 ESCAPE ROUTE | Changjin 』✓
Fanfiction⪧ 𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 ˒˒ سم هوانگ یکی از بهترین قماربازهای نیویورک بود، کسی که زمان زیادی از حضورش توی این عرصه نمیگذشت اما چنان اسم و رسمی واسه خودش به پا کرده بود که بیشتر بازیکنهای معروف و غیرمعروف هم میشناختنش؛ اما قطعا معروفتر از سم، همون کس...