روی کاناپه نشسته بود و حین فشردن موبایلش توی هر دو دستش، با پاهاش روی زمین ضرب گرفته بود. تا اینکه با به داخل دویدن یکی از افرادش، سرش رو بالا گرفت و به محض دیدن چهرهی مردی که فرانک صداش میکرد، اخمی روی پیشونیش نشست.- قربان... شاید بهتر باشه این رو ببینید.
خودش رو به کریستوفر رسوند و موبایلش رو مقابل چشمهاش گرفت، کریس هم با تردید به صفحه موبایل خیره شد و با دیدن ویدیوی دوربین مداربستهای که صحنه به آتیش گرفتن خونۀ قبلیش رو به نمایش میگذاشت، دستهاش رو مشت کرد.
از جاش بلند شد و با عصبانیت، پاش رو به میز شیشهای کنارش کوبید. در نتیجۀ این کارش تمام بطریهای مشروب نیمه پر روی میز، پایین ریختن و صدای در هم شکستن اون ظروف باعث شد تا فلیکس با عجله از اتاق بیرون بدوه.
- چی شده؟!
با اضطراب این رو از مرد مقابلش پرسید و وقتی کریستوفر کلافه دستی بین موهای پلاتینه شدهاش کشید، با سر به فرانک اشاره رفت تا از اونجا خارج بشه.
به محض بیرون رفتن فرانک، قدمهای بلندی به سمت کریستوفر برداشت و دستش رو که بین موهاش برده بود، گرفت. توجه مرد بزرگتر بهش جلب شد و حالا فلیکس به وضوح میتونست چشمهای به خون نشستۀ شریکش رو ببینه.- آروم باش. فقط بهم بگو چی شده؟
کریس نیشخندی زد و دستش رو از بین انگشتهای نرم فلیکس آزاد کرد، پهلوهای پسرک رو گرفت و بعد از اینکه بدنهاشون رو به هم چسبوند، پشت دستش رو کنار گونۀ فلیکس کشید.
- خودت چی فکر میکنی؟
- چیتا...
- خودشه. حالا چی؟ ازم خواستی از اون خونه بزنیم بیرون و بعد به فکر چاره باشیم؛ حالا که اون خونه توی آتیش سوخته چی؟ هنوز هم راه حلی نداری؟
فلیکس چشمهاش رو بست و سرش رو پایین انداخت. مشخص بود که تا قبل از تمام این ماجراها، چیتا فقط به دنبال اون میگشت و نه کریستوفر؛ اما با گذشتن از همه این اتفاقات، شک نداشت که اون مرد حالا به دنبال انتقام گرفتن از جفتشونه.
- باید دنبال یه غافلگیری جدید بگردیم.
- مثلا چه جور غافلگیریای؟
فلیکس سرش رو بالا آورد و با لبخندی کم رنگ به کریستوفر خیره شد، در ادامه گفت:
- چیتا به احتمال زیاد از این بابت که قراره توی تورنمنت امسال شرکت کنی، مطمئنه؛ این بهترین موقعیت واسه دور زدن و به جهنم فرستادنشه!
کریس اخمی کرد و موهای طلایی رنگ فلیکس رو از مقابل پیشونیش کنار زد، چی توی سر اون پسر ریز جثه میگذشت که حالا اینطور با اطمینان صحبت میکرد؟
- چی میخوای بگی؟
- باید با هم توی تمام قسمتهای دو نفره و تیمی تورنمنت شرکت کنیم و شرط بندیهای بزرگ انجام بدیم.
VOCÊ ESTÁ LENDO
『 ESCAPE ROUTE | Changjin 』✓
Fanfic⪧ 𝐂𝐨𝐦𝐩𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝 ˒˒ سم هوانگ یکی از بهترین قماربازهای نیویورک بود، کسی که زمان زیادی از حضورش توی این عرصه نمیگذشت اما چنان اسم و رسمی واسه خودش به پا کرده بود که بیشتر بازیکنهای معروف و غیرمعروف هم میشناختنش؛ اما قطعا معروفتر از سم، همون کس...