CH14: Diamonds

209 89 16
                                    

با ورود به فرودگاه و سالنی با سقف بلند که با لایه‌ای از نوعی سنگ براق کفپوش شده بود، خودش رو جلو کشید و اطرافش رو از نظر گذروند. کمی جلوتر از محل توقف ماشین، هواپیمای شخصی کوچیکی قرار داشت که مردی پوشیده در لباس خلبانی، بالای پله‌های ورودیش ایستاده بود.

اخمی کرد و پرسید:

- قراره با هواپیما به فلوریدا بریم؟

لبخندی زد و حین باز کردن کمربندش، در جوابِ پسرک گفت:

- تو که انتظار نداشتی من تا اونجا رانندگی کنم؟

سم نگاهی به لب‌های مزین شده با لبخند چیتا انداخت و طول نکشید که بعد از خروج اون مرد از ماشین، درِ سمت خودش هم باز شد.

از ماشین پیاده شد و بعد از اینکه دستی بین موهای تیره‌اش برد، منتظر چانگبین موند. با سر رسیدن اون مرد، شونه به شونه‌اش به طرف هواپیما حرکت کرد و از پله‌ها بالا رفت.

چانگبین سوییچ ماشینش رو به سمت مردی که با کت و شلوار پایین پله‌ها ایستاده بود، پرتاب کرد و گفت:

- دوست ندارم تا وقتی بر می‌گردم حتی یه خراش بهش بیفته!

مرد سری تکون داد و بعد از ورود به هواپیما بود که چیتا با ظاهری خسته، روی یکی از صندلی‌های چرمی که عسلی رنگ بودن، نشست. دستش رو به پشت کمرش رسوند و بعد از اینکه کلتش و ساعت مشکیش رو در آورد، روی میز کناریش گذاشتشون.

نفسش رو با صدای بلند آزاد کرد و بی توجه نسبت به سم که همچنان سر پا ایستاده بود، در بطری روی میز رو باز کرد تا برای خودش نوشیدنی بریزه. لیوان تا نیمه پر شده رو برداشت و وقتی عقب رفت تا به صندلیش تکیه بزنه، بالاخره متوجه اون پسر قد بلند شد.

خیره به چهرهٔ زیبا اما سردرگمش، کمی از مایع داخل لیوانش نوشید و در ادامه گفت:

- بشین. منتظر چیزی هستی؟

سم صندلی مقابل چیتا رو برای نشستن انتخاب کرد و بعد از اینکه به بطری روی میز خیره شد، دوباره تونست صدای اون مرد رو بشنوه.

- تشنته؟

- نه، فقط به یکم الکل نیاز دارم تا مغزم آروم بگیره.

- می‌گم واست لیوان بیارن. شب سختی رو پشت سر گذاشـ...

قبل از اینکه بتونه جمله‌اش رو تکمیل بکنه یا از افرادش بخواد که برای سم لیوانی اضافه بیارن، پسرک بطری رو برداشت و مقدار زیادی از ویسکی داخلش رو نوشید.

چانگبین که با تماشای اون صحنه بی اراده به خنده افتاده بود، خودش رو کنترل کرد و لیوانش رو به سمت پسرک دراز کرد.

سم خیلی زود متوجه منظورش شد و بطری توی دستش رو به آرومی به لیوان چیتا زد، بعد دوباره اون رو به لب‌هاش رسوند و چندین جرعهٔ دیگه نوشید.

『 ESCAPE ROUTE | Changjin 』✓Donde viven las historias. Descúbrelo ahora