stop!

62 11 45
                                    

تهیونگ بلافاصله بعد دیدن ته شین سرشو به سمت سرش برد که تاج نقره و ای و شمشیراش توی دستش ظاهر شدن:

_یک‌بار بهت فرصت دادم تا برای همیشه‌گم شی و دست از سر منو کوک برداری اما تو واقعاااا زبون نفهم تر از این حرفایی ته شین بس نبود هرچقد کوک دهنتو پرخون کرد؟ خودمم باید دوباره اینکارو باهات بکنم؟

ته شین قهقهه ای زد و گفت: دادااااشی سخت نگیر تو فقط یه فرشته خلع مقام شده ای.. خودتو چی تصور کردی هاه؟ و باید بگم اینبار من‌پشتیبانی اعضای گاردو دارم تهیونگ...

تهیونگ پوزخند پررنگی زد و با تن صدای معمولی لب زد:
_هیچ اهمیت فاکی بهش نمیدم ... شما از من شیطانی ساختید که هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره.. حتی‌خود شما.. خستم کردی ته شین دیگه کافیه.. همین امروز خودم سرتو میزنم و میفرستم برای محافظای گارد تا بفهمن با چی طرفن..

با این حرف به سمت ته شین حمله ور شد و شمشیرشو به سمت گردن ته شین فرستاد که ته شین سریعا جاخالی داد و با بال هاش خودشو به پشت تهیونگ رسوند و لگدی توی کمر تهیونگ‌ دقیقا روی رد زخم بال هاش کوبید ...
تهیونگ با درد چرخید و زیر لب فحشی نثار ته شین کرد که این بار ته شین شروع کننده ی حمله بود
که تهیونگ با دقت تمام ضربش رو دفع کرد و زخمی روی پهلوی ته شین گذاشت که ته شین فریادی زد و خواست به سر تهیونگ ضربه بزنه اما همون لحظه لگدی توی دستش خورد و خنجرش افتاد تهیونگ چرخید و زخم بعدی رو روی شکم و سینه ته شین نشوند.‌.‌
ته شین به زمین افتاد و تهیونگ چرخیدتا ناجیشو ببینه که با کوکی رو به رو شد که پشت سرش ایستاده

+تهیونگ... بیا تمومش‌کنیم؛ باهمدیگه ..  اون بال داره و تو نه... پس من بال های تو میشم. مبارزه عادلانه ایه مگه نه؟
تهیونگ خندید و قبول کرد همزمان با مکالمه اون دوتا ته شین دوباره پاشد و سمت تهیونگ پرواز کرد و خواست از بالای سرش ضربه ای بهش بزنه که کوک مث پرنده ای که از قفس پریده پای ته شینو به سمت پایین کشید و ته شین با فک به زمین خورد

کوک پوزخند بلندی زد و گفت:
+بال هاتو برای فضای ازاد نگه دار احمق اینجا یه رختکنه و فاصله سقف تا زمین اونقدی نیس که بالو پر بزنی کرکس بی شرف

ته شین با حرص خنجرشو توی دستش گرفت و سمت جونگ کوک حمله کرد و خواست خنجرشو توی گلوی کوک فرو ببره که تهیونگ سریعا خنجری از روی کمرش بیرون کشید و قبل رسیدن ته شین به گلوی کوک اونو به سمت دست ته شین پرت کرد که پشت دستشو سوراخ کرد و خنجر از دست ته شین افتاد و فریادی زد
ته سریعا به سمت شین رفت و گلوشو توی دستاش گرفت و گفت:

_تو همین‌الان قوانین رو نقض کردی و به سمت یک انسان حمله کردی.. شاید یه فرشته مرگ نباشم اما هنوزم یه تاجدارم.. تورو تطهیر میکنم تا گارد تورو مجازات کنه و به ناگاه چشماش به رنگ آبی تغییر پیدا کرد و با ذکر کلماتی عجیب زیر لبش با خنجرش صلیبی رو روی سینه ی ته شین کشید که ته شین فریادی زد و به سرعت محو شد..

The outcastDonde viven las historias. Descúbrelo ahora