our end ♡

102 10 53
                                        

با سرعت و منظم کنار هم توی همون اتوبان قدیمی میروندن ... بعد از دقایقی حالا همشون پشت میز و صندلیای قدیمی مغازه اجوما نشسته بودن و نامجون رفته بود تا غذا رو سفارش بده ...

هوا از انتظارشون کمی سرد تر شده بود و تهیونگ کمی سردش بود.. کوک خیلی سریع متوجه شد و خواست کتشو دربیاره و به تهیونگ بده

هوجون: به مسیح قسم اگه بخوای مث این زوجای تازه ازدواج کرده ی باکالاس عاشق کتتو درآری بدی تهیونگ و اونم بخواد با یه لبخند مکش مرگ من نگات کنه همینجا اوق میزنم و روی جفتتون بالا میارم ... قول شرف میدم که اینکارو میکنم

با حرف هوجون همشون خندیدن که جیمین رو به کوک‌گفت : مشکلی نیس من یه هودی ام‌علاوه بر کاپشنم‌تنمه سردمم نیس من کاپشنمو میدم بهش تو‌ تنت کن‌ زیرش لباس گرم نداری و کاپشن‌خودشو به تهیونگ داد ... نامجونم همون لحظه با یونگی غذاهارو اوردن ..

کوک چشم غره ای به هوجون رف و از زیر میز لگدی به ساق‌پای هوجون حواله کرد که باعث شد نوشابه بپره تو گلوش و به سرفه بیفته

هوجون: خرگوش وحشی

+ خرس ترسو .. تو دقیقا چه مشکل فاکی با روابط منو تهیونگ داررری

هوجون: عام.. شاید چون زوج تازه ازدواج کرده نیستید؟

+ کل مشکلت همینه؟

بعدش در نوشابه رو کند و به ناگاه جلوی پای تهیونگ زانو زد و در نوشابه رو به طرفش گرفت

+ تهیونگ با من ازدواج میکنی؟

هوجون یونگی جین جیمین : وات د فااااااک؟

و نامجون درحال خفه شدن بود چون ساندویچ توی گلوش پریده بود😂😂😂😭

تهیونگ‌با شوک‌و دهنی‌باز دوسه بار پشت نامجون ضربه زد که سرفه هاش بند اومد و اونم اینبار نگاهی به کوک انداخت و گفت: واقعا وات د فاک؟

_ کوک الان جدی هستی؟

+ عام ... اره؟؟

تهیونگ‌ بلند خندید و در نوشابه رو از کوک‌گرفت و روی سر انگشت کوچیکش انداخت و گفت :

_ بله باهات ازدواج‌میکنم کیم فاکینگ جونگ‌کوک

+ دوباره شروع نکن جئون فاکینگ تهیونگ

و کمر تهیونگو به سمت خودش کشید و بوسه ی محکمی رو روی لبای تهیونگ‌نشوند و لب پایینشو توی دهشن کشید مکید .. ته هم دستاشو دور گردن کوک حلقه کرد و به بوسه شدت داد

هوجون: چیزز کرایس... جئون فاکینگ جونگ کوک تو واقعا همینقدر کله خر  و احمقی یا داری ادای ادمای احمقو درمیاری چون داره باورم میشه

بعد از اینکه کوک از ته جدا شد دستشو دور کمرش حلقه کرد و اونو به خودش چسبوند

+ تصمیم خودته باورش کنی یا نه ولی من واقعا ازش با یه در نوشابه خواستگاری کردم و اون واقعا قبول کرد و ما الان واقعا یه زوج تازه ازدواج کردیم
واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا ... و این یه فاکینگ واقعیته یون هوجون

The outcastTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang