Part 1

1.2K 57 10
                                    

:مارسی شروع ژرمینال سال دوم انقالب

آخر مارس 4971 طبق تقویم سابق

-----------------------------------------------

معمول یک زن می تواند آنچه را که می خواهد از یک مرد بگیرد به شرط آنکه دارای صورت زیبا و اندام قشنگی باشد . به همین دلیل تصمیم گرفته ام چهار دستمال درسینه خود جای دهم . آن وقت دارای اندام قشنگی خواهم بود . در حقیقت من دختر بالغی هستم ولی کسی از این موضوع مطلع نیست به علاوه اندام و شکل ظاهری من بالغ بودن مرا نشان نمی دهد . نوامبر گذشته چهارده ساله بودم . پدرم یک دفتر خاطرات روزانه ی زیبایی بامناسبت روز تولدم به من هدیه کرد : درکنار این دفتر قفل کوچکی وجود دارد که می توانم آنرا ببندم . حتی خواهر من ژولی نخواهد فهمید که من دراین دفترخاطراتم چه نوشته ام .این دفتر خاطرات آخرین هدیه ای بود که پدرم به من داد.پدرم تاجر مصنوعات ابریشمی درمارسی بوده است ونام اوهم فرانسواکلری بود.درماه قبل دراثر امراض ریوی فوت کرد.

وقتی که این دفترخاطرات را باحیرت دربین هدایای دیگردرروی میز دیدم ازپدرم سوال کردم:-چه دراین دفتر باید بنویسم

پدرم خندید وپیشانی مرا بوسید آنگاه با حالتی متاثر به من نگاه کرد وجواب داد:

داستان همشهری اوژنی دزیره کلری

امشب تاریخچه و داستان آینده ی خود را شرو ع میکنم . زیرا آنقدر تهییج شده ام که نمیتوانم

بخوابم .آهسته از تختخواب بیرون خزیدم .فقط امیدوارم ژولی خواهرم که در آنجا خوابیده در

اثرلرزش نور شمع از خواب بیدارنشود برای آنکه مرافعه ی وحشتناکی به پا خواهد شد

علت تهییج من این است که فردا با زن برادرم سوزان به دیدن آقای آلبیت خواهم رفت تادرمورد اسختلاص اتیین با او صحبت کنم .اتیین برادر من و زندگی اودرخطر است.دوروزقبل پلیس ناگهان اورا توقیف کرد.چنین حوادثی در این روزهازیاد رخ میدهد .فقط پنج سال از انقلب کبیر گذشته ومردم میگویند که هنوز انقلب به پایان نرسیده است .به هرجهت هرروز تعداد زیادی درمیدان شهرداری به وسیله ی گیوتین اعدام میشوند .این روزها بستگی داشتن با آیستوکرات ها خطرناک است .خوشبختانه ما باچنین اشخاصی نسبتی نداریم .پدرم راه و رسم وکسب وکار خود را پیش گرفت ومغازه ی کوچک و ناچیزپدربزرگم را به صورتیکی از بزرگترین شرکت های ابریشم مارسی درآورد.پدرم درباره ی انقلب بسیار خوشحال بود.قبل از انقلاب اوبه سمت بازرگان دربار منصوب شدومقداری پارچه ی ابریشمی آبی ومخمل برای ملکه فرستاد.اتیین میگوید هنوز پول این پارچه هارا دریافت نکرده است .پدرم وقتی که اعلامیه ی حقوق بشر را برای ما قرائت میکرد از شوق و خوشحالی اشک میریخت.اتیین شغل و کسب پدرم را بعد از مرگ او اداره میکند.وقتی که اتیین توقیف شد ماری آشپز ما که سابقا دایه ی من بود آهسته به من گفت

دزیره  1 ,2            آن ماری سلینکوWhere stories live. Discover now