Part 12

18 3 0
                                    

در این قصر می توان دوستان زیاد و متشخص مادام تالیین را ملاقات کرد دو نفر اززیباترین زنان این قصر یکی خود مادام تالیین و دیگری ژوزفین دو بوهارنه است .

مادام دو بوهارنه همیشه روبان باریک سرخی به گردن خود می بندد تا همه بدانند که با یکی ازقربانیان گیوتین بستگی دارد . اکنون چنین بستگی و نسبت مایه ی سرشکستگی نیست بلکهبرای شکایت و گله از روزهای گذشته می باشد . ( ژوزفین بیوه ی ژنرال بوهارنه است کهاو را به وسیله ی گیوتین اعدام کردند و در هر صورت سابقا کنتس بوده است . ) 

روزی مادرم از رفیق اتیین سوال کرد که آیا در پاریس زن نجیب هم وجود دارد ؟ رفیقاتیین خندید و جواب داد :

 - بله در پاریس زن نجیب دیده می شود ولی قیمت آن خیلی گران و کمیاب است و مادرمفورا به من گفت که از آشپزخانه یک گیلس آب برای او بیاورم .ناپلئون بعد از ظهر یکی از این روزها از مادام تالیین و بوهارنه درخواست ملقات نموده وخودش را معرفی کرد . این دو زن متفقا تصدیق کردند که وزیر جنگ کار بدی کرده که بهناپلئون یک شلوار و همچنین فرماندهی عالی ایتالیا را واگذار نکرده است . هر دوی آنها قولدادند که لاقل یک شلوار برای او بگیرند ولی به او گفتند که باید نامش را تغییر بدهد . 

ناپلئون هم فورا نامه ای به ژوزف نوشت و گفت " تصمیم گرفته ام نامم را تغییر بدهم البتهبزودی این تغییر نام صورت رسمی و قانونی به خود خواهد گرفت به شما هم پیشنهاد میکنم که نام خود را تغییر بدهید . در پاریس کسی نمی تواند نام بوناپارت  راتلفظ نماید . از این پس نامم بناپارت است . خواهشمندم نامه ها ی مرا به این اسم بنویسید وتمام فامیل را از تصمیم من مطلع نمایید من تبعه ی فرانسه هستم و می خواهم وقتی نامم درتاریخ ثبت می شود نامم فرانسوی باشد "معذالک نه بوناپارت بلکه بناپارت هنوز شلوارش پاره و دریده و ساعت موروثی پدرش درگرو است و با وجود این همیشه فکر می کند و معتقد است که سرنوشت تاریخ جهان راعوض خواهد کرد .

 طبعا ژوزف مقلد هم به زودی نامش را تغییر داد و پس از او لوسیین همکه تازگی شغل رئیس یکی از انبارهای تدارکاتی ارتش به او واگذار شده بود اسمش راعوض کرد .لوسیین جدیدا شرو ع به نوشتن مقالت سیاسی هم کرده است . ژوزف گاهی مانند فروشنده یدوره گرد از طرف اتیین به دهات اطراف می رود و البته کنترات های خوبی می بندد اتیینمی گوید ژوزف دلالی خوبی هم می گیرد ولی بهرحال او دوست ندارد دلال و فروشنده یدوره گرد باشد .

 دراین چند ماه اخیر ناپلئون خیلی کم به من نامه نوشته ولی هفته ایی دوبار برای ژوزف کاغذمی نویسد با وجودی که برایم نامه نمی نویسد یک تابلو برایش فرستاده ام زیرا بال فاصلهپس از عزیمتش از پاریس به من نوشت و درخواست تصویرم را نمود . این تابلو تاریک ومحو است بعلوه دماغم در این عکس خیلی برگشته و سربال است .چون مجبور بودم اجرت نقاش را قبل بپردازم ناچار این تصویر را پذیرفتم و برای اوفرستادم .ناپلئون به خاطر این تابلو از من تشکر نکرد و در نامه ی خود نیز چیزی از آن یاد آوریننمود طبق معمول نامه اش را با کلمه ی " محبوبه ی من " شرو ع می کند و در آخر مرا بهسینه اش می فشارد ولی کلمه ای درباره ی ازدواجمان نمی نویسد از این که در ماه آتیهشانزده ساله خواهم شد چیزی نمی گوید و کلمه ای به زبان نمی آورد که موید تعلق ما بهیکدیگر باشد. 

دزیره  1 ,2            آن ماری سلینکوWhere stories live. Discover now