🍁42🍂

300 24 2
                                    


🐆آرتور🐆

جلوی تلویزیون نشسته بودیم.
روی پاهام نشسته بود و پشتش به تلویزون بود و دست هاش رو دور گردنم حلقه کرده بود و به نیمرخم چشم دوخته بود.

تو گلویی خندیدم و تلویزیون رو خاموش کردم و گفتم:
مگه هوس کارتون نکرده بودی عروسک؟!

پلکی به نشونه ی تایید زد و لباش رو روی لبام گذاشت و بوسید و گفت:
اما چیزی خوشگل تر از مرده من توش نبود!

به دلبریش خندیدم و خیره به چشای سبز و عسلیش لب زدم:
ببینم میدونی مردت همه گرسنه هست و اینجوری براش دلبری میکنی؟!

سرش رو به سینه ام چسبوند و گفت:
خب من اینجام که غذاش بشم دیگه!

خندیدم و روی لوپش رو بوسیدم و گازی ازش گرفتم که جیغ خفه ای کشید و زد توی سینه ام و گفت:
حداقل میخوای بخوریم یه جور بخور دردم نیاد...

بغلش کردم و بلند شدم و روی گردنش رو بوسیدم و گفتم:
چشم عروسک!

سمت اتاق بردمش و روی تخت خوابوندمش و کنارش دراز کشیدم و از پشت به خودم چسبوندمش و روی گردنش رو مکیدم و دم گوشش لب زدم:
نمیخوام کامل پیش بریم...

همینجور که گردن بلوریش رو میبوسیدم شلوارش راحتیش رو درآوردم و وقتی دستم رو سمت پایین تمه اش بردم و نوازشش کردم نفس هاش سخت شد و نالید.

king💔slaveWhere stories live. Discover now