🐆آرتور🐆جلوی تلویزیون نشسته بودیم.
روی پاهام نشسته بود و پشتش به تلویزون بود و دست هاش رو دور گردنم حلقه کرده بود و به نیمرخم چشم دوخته بود.تو گلویی خندیدم و تلویزیون رو خاموش کردم و گفتم:
مگه هوس کارتون نکرده بودی عروسک؟!پلکی به نشونه ی تایید زد و لباش رو روی لبام گذاشت و بوسید و گفت:
اما چیزی خوشگل تر از مرده من توش نبود!به دلبریش خندیدم و خیره به چشای سبز و عسلیش لب زدم:
ببینم میدونی مردت همه گرسنه هست و اینجوری براش دلبری میکنی؟!سرش رو به سینه ام چسبوند و گفت:
خب من اینجام که غذاش بشم دیگه!خندیدم و روی لوپش رو بوسیدم و گازی ازش گرفتم که جیغ خفه ای کشید و زد توی سینه ام و گفت:
حداقل میخوای بخوریم یه جور بخور دردم نیاد...بغلش کردم و بلند شدم و روی گردنش رو بوسیدم و گفتم:
چشم عروسک!سمت اتاق بردمش و روی تخت خوابوندمش و کنارش دراز کشیدم و از پشت به خودم چسبوندمش و روی گردنش رو مکیدم و دم گوشش لب زدم:
نمیخوام کامل پیش بریم...همینجور که گردن بلوریش رو میبوسیدم شلوارش راحتیش رو درآوردم و وقتی دستم رو سمت پایین تمه اش بردم و نوازشش کردم نفس هاش سخت شد و نالید.