بنگ!
سوکجین با صدای انفجار اون جام شیشه ای و برخورد شیشه های تقریبا پودر شده با بخشی از صورتش چشم هاش رو بست و سرش رو سمت مخالف چرخوند.
:«برو گمشو...همتون گمشین.تنهام بزارین!گفتم نمی خورم!»
جین آهی کشید و با چشم هایی که انعکاس غم درونشون به راحتی قابل دیدن بود به تهیونگِ زندانی پشت میله های آهنی سیاه رنگ خیره شد.
موهای بلند و سیاه رنگش آشفته و در هم گره خورده و لب های سرخش به سفیدی می زدن.
دست های ظریف و کشیده اش در اثر ضربه هایی که در این چند روز به درو دیوار سنگی اون سلول کوبید زخمی و خونین شده و انرژی ای در تن خون آشام برای ترمیم هیچ کدوم از زخم هاش وجود نداشت.
انرژی ای که صرف فریاد زدن و پرتاب جام خونی که نیاز داشت اون رو بنوشه کرد، در حال گرفتن آخرین ذرات هوشیاریش بودن.
اول پاهاش سست شد و بدن خسته و زخمیش با ضعف کف سلول سنگی سقوط کرد.
صدای نفس های بریده و دردناکش قلب سوکجین رو خراش می دادن و به سختی جلوی خودش رو می گرفت تا در اونجارو باز نکنه و برادرش رو فراری نده.
اما اون می دونست.
می دونست اگه این کار رو بکنه اخرین باری می شه که اون رو می بینه.
برادرش یه شفادهنده بود نه یه مبارز.
چقدر می تونست جلوی یه چشم سرخ که قدرت اصلیشون در مبارزه و جنگیدن بود دوام بیاره؟
احساساتت کورش کرده بودن و متوجه اینکه کاری ازش ساخته نبود نمی شد.
اما سوکجین کمی هم بهش حق می داد.
حادثه ی قبلی که برای برادرش اتفاق افتاد ترک بزرگی روی روح پسر به جا گذاشت، و این ضربه آخر در نهایت باعث در هم شکستنش شد.
کاملا شبیه موجودی خارج از کنترل به نظر می رسید که عقلش رو از دست داده.
:«می رم دوباره برات خون بیارم.اگه همینطوری به خون نخوردن ادامه بدی تا چند روز دیگه می میری!»
تهیونگ چشم هایی که زیرشون گودی عمیق کبود رنگی به وجود اومده بود رو به برادرش دوخت و با خشم گفت:«بزارید برم بیرون!»
سوکجین دهنش رو باز کرد تا جوابش رو بده اما صدایی از پشت سرش باعث شد توی جاش بپره.
:«حدس می زدم که اینجا اوضاع همینطوری باشه!»
حتی حضور پدرش رو حس هم نکرده بود!
بعضی وقت ها شدت قدرت اون مرد می ترسوندش.
سوکجین به سمت مرد برگشت و سرش رو به نشانه ی احترام کمی پایین آورد.
پدرش با اون حالت صورت جدی و سرد، توی لباس های سراسر مشکی رنگش از همیشه ترسناک تر به نظر می رسید.

YOU ARE READING
My Immortal Daddy [Taekook]
Fanfictionژانر:رومنس ، اسمات ،سوپرنچرال،فانتزی کیم تهیونگ از خاندان بزرگ کیم خون آشام چشم سبزیه که بر خلاف تصور بقیه ازش کاملا بی آزاره و ترجیح میده بدور از مسائل و مشکلات بین خودشون و خاندان های دیگه زندگی کنه. تقریبا موفقم هست تا وقتی که اتفاقی جون بچه ای...