part 4:decoder

6.9K 992 233
                                    


آنچه گذشت...

بعد از رفتنشون تهیونگ لبخندش رو خورد و به سمت جین برگشت:"چه اتفاقی افتاده؟"

جین اخم هاش رو توی هم کشید و گفت:"چشم  سرخ های خاندان پارک.."

.....

تهیونگ شقیقه هاش رو فشرد و گفت:"باز چه فکری توی سرشونه؟"

جین نفس عمیقی کشید و توضیح داد:"میخوان بواسطه ی قدرتشون رهبری کل خاندان ها و گونه های دیگه رو داشته باشن"

تهیونگ اخمی کرد و گفت:"مزخرفه...در اون صورت ...حتما باید با قانون های مسخره و قرون وسطاییشون زندگی کنیم!ازدواج با شخصی که چشماش همرنگته...بی رویه خون خوردن...از اون موجودات بی احساس و غیرقابل کنترل متنفرم...!"

جین انگشت هاش رو توی هم قفل کرد و گفت:"پدر مصممه که راهی برای عقب روندنشون پیدا کنه!میدونی که هر موجودی بالاخره یه نقطه ضعفی داره!"

تهیونگ آهی کشید:"درسته دارن ....ولی خودت که میدونی رمز گشاها حدود بیست ساله که قتل عام شدن!فقط اونا بودن که میتونستن جلوی مارو بگیرن..و البته جلوی اونها رو! الان دیگه کتابی که قبلا مثل جونشون ازش محافظت میکردن توی مقبره ی غربی یه گوشه افتاده!"

جین بالاخره سراغ بحث اصلی ای که بخاطرش اومده بود رفت و گفت:"تهیونگ...دهکده ای که جونگ کوک رو ازش پیدا کردی توسط چشم قرمز ها قتل عام شد و فکر میکنی چرا؟چون محل اختفای یسری از رمزگشاها بود...بنظرت جونگ کوک..."

تهیونگ با عصبانیت حرفش رو قطع کرد و گفت:"جونگ کوک چی هیونگ؟؟؟جونگ کوک چی؟!!"

جین از فریاد تهیونگ اخمی کرد :"دارم میگم ممکنه جونگ کوک هم یکی از اونا باشه .."

تهیونگ حس کرد قلب بی تپشش برای بار دوم ایستاده...دستی بین موهاش کشید و گفت:"خب که چی هیونگ؟؟میخوای اونم وارد این بازی کنی؟؟امکان نداره اون یه رمز گشا باشه!!حق نداری اینکارو بکنی!!میکشنش هیونگ!!حق نداری ازم بگیریش!"

جین چشم هاش رو از روی ناچاری بست و گفت:"تهیونگ اون میتونه نجاتمون بده چرا نمیفهمی؟؟؟حاضری جنگ بشه؟؟باید بزاری امتحان کنیم....باید مسئولیت پذیر.."

تهیونگ از جاش بلند شد و عربده کشید:" گفتم نه...همچین چیزی امکان پذیر نیست...از خونم گمشید برید !!!همین الان!!!"

جونگ کوک:"ت..تهیونگ....چیشده؟؟"

با صدای زیبای جونگ کوک، که همیشه در اوج عصبانیت باعث آرامش گرفتنش میشد به سمتش برگشت.

با سرعت خون آشامیش به سمتش رفت و بعد از براید استایل بلند کردنش ،دندون هاش رو به جین و یونگی نشون داد و گفت:"از خونم برید بیرون تا بهتون آسیبی نزدم!!"

و بعد از اتمام حرفش از جلوی چشم هاشون غیب شد و به سمت اتاق مخفی خودش و جونگ کوک رفت.

My Immortal Daddy [Taekook]Where stories live. Discover now