بیست سال قبل
دست کوچیکِ جونگ کوک روی لبش بود و با انگشت های تپلش گوشه ی لب های تهیونگ رو میکشید و باعث کج و کوله شدن دهنش بین صحبت کردنش با سوکجین میشد.
در کمال تعجب دیگه اخم های برادرش به موجود توی بغلش رو نمیدید و این کمی باعث تعجب بود.
بوی گل های رزی که دورتا دور حیاط همراه پرچین ها و درخت های دیگه به چشم میخوردن باعث عطسه های سوکجینی که جلوی بینیش رو پوشونده بود میشدن.با حرص به تهیونگی که سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره نگاه کرد و گفت:"منظورم از بیرون صحبت کنیم اصلا این نبود که منو بیاری وسط گل و گیاه هایی که خوشحال بودم چند روز ازشون دورم!"
تهیونگ متوجه شد درباره ی باغ مادرشون صحبت میکنه.
لبخندی به چشم های سرخ شده ی(سفیدی چشم هاش سرخ شده) جین زد و گفت:"متاسفم هیونگ..اما همیشه توی این ساعت ها بچه رو میارم بیرون هوا بخوره...حالا زودتر بگو...اون مسئله ی مهم که میخواستی راجبش باهام حرف بزنی چیه؟"
جین تک سرفه ای کرد و با نگاهی جدی بهش خیره شد:"دهکده ی مخفی یاس رو بخاطر میاری؟"
چطور میتونست بخاطر نیاره؟جونگ کوچولوش رو از همونجا نجات داده بود..سرش رو تکون داد و خواست کلماتی که توی ذهنش بود رو به زبون بیاره اما با حرف های بعدی جین دهنش رو بست و با چشم های گشاد شده بهش خیره شد.
:"رهبر چشم سرخ ها به همراه خاندان فانگ اونجارو قتل عام کردن...از طریق جاسوسشون متوجه شدن آخرین رمزگشا ها اونجا قایم شدن..."
تهیونگ لب هاش رو باز و بسته کرد اما صدایی ازش خارج نشد.
جونگ کوک رو بی اختیار سفت تر توی آغوشش فشرد و چشم های سبز رنگش بعد از مدت ها با برق اشک درخشید.
حس سوزش آشنای از دست دادن رو توی قلبش حس کرد و بالاخره لب هاش رو حرکت داد:"ویل و والریا...اونا هم...؟؟"
سوکجین با چشم هایی که بخاطر گریه ی تهیونگ حالت نرم تری به خودشون گرفته بودن بهش خیره شد و زمزمه کرد:"آره...متاسفانه..کشته شدن"
تهیونگ با ناباوری بهش خیره شد در حالی که اشک هاش بی اختیار روی گونه های بی رنگش حرکت میکردن و پایین میریختن.
جونگ کوکی که توی بغلش تقلا میکرد رو بالاتر کشید و گفت:"اما اخرین دفعه ای که ویلیام رو دیدم گفت قراره اونجا رو بسوزونن و فرار کنن...اون.."
جین با ترحم حرفش رو قطع کرد و گفت:"اونجا سوزونده شد اما نه توسط اونا..."
تهیونگ جسد هایی که روی زمین دهکده دیده بود رو به خاطر اورد...فکر میکرد تلفات جنگ های همیشگی باشن ..چقدر احمق بود که نتونسته بود بفهمه چه خبر شده.
STAI LEGGENDO
My Immortal Daddy [Taekook]
Fanfictionژانر:رومنس ، اسمات ،سوپرنچرال،فانتزی کیم تهیونگ از خاندان بزرگ کیم خون آشام چشم سبزیه که بر خلاف تصور بقیه ازش کاملا بی آزاره و ترجیح میده بدور از مسائل و مشکلات بین خودشون و خاندان های دیگه زندگی کنه. تقریبا موفقم هست تا وقتی که اتفاقی جون بچه ای...