بالاخره با رسیدنشون به ورودی قصر، جونگ کوک پاهاش رو روی زمین گذاشت و قوسی به کمر خشک شده اش داد.
دستش رو به پشتش رسوند و بعد از مالش آروم ناحیه ای که توش احساس سر شدگی میکرد رو به جین نالید:"چرا تنها کسی که این سرعتو نداره منم!!!منم دلم میخواد خون آشام باشم!!"
جین تک خنده ی آرومی کرد و جواب داد:"باور کن سواری گرفتن از یه نفر بهتر از اینکارو انجام دادنه، کلی انرژی میبره بچه فکر کردی الکیه؟"
جونگ کوک خواست جوابی بده اما با حس دست های کشیده ای روی کمرش لب های سرخش رو روی هم فشرد.
بازم اون حس گرما و انرژی آرام بخش رو روی پوست و حتی جریان پیدا کردنش توی بدنش رو احساس کرد.
کرختی اش از بین رفت و علاوه بر خوب شدن کمرش، حس بهتری بهش دست داد و بدنش جوری شد که انگار بعد از یک شبانه روز خوابیدن و انرژی جمع کردن بلند شده و الان یه حس بی نظیر داره.
اما خب...فقط سر جاش ایستاد و حتی به سمت ددی چشم سبزش برنگشت و نیم نگاه کوتاهی ام نثار چشم های منتظرش نکرد.
بازوی عموی عزیزش رو بین انگشت های سفید و سرد شده اش گرفت و خودش رو به همراهش داخل سالن انداخت.
تهیونگ هوفی کشید و بعد از اینکه اونا چند قدم ازش فاصله گرفتن، پشت سرشون راه افتاد.
هر چی زمان بیشتری میگذشت قهر های این بچه هم طولانی تر و طاقت فرسا تر میشدن.
نمیفهمید وقتی اینقدر نسبت بهش بی طاقته چطور کاری میکنه که صبرش لبریز شه.
آهی کشید و کمی موهایی که بر اثر سرعت زیاد و باد بهم ریخته شده بودن رو مرتب کرد.
جونگ کوک راهروی طلایی و سفید رنگ رو همراه سوکجین پشت سر گذاشت و بعد از وارد شدن به سالن اصلی با دیدن پدر تهیونگ که ظاهرش اصلا به پدر بزرگ بودن نمیخورد هیجان زده فریاد زد:"ددیِ شماره دو!!!!"
پدر تهیونگ سرش رو از روی کتابی که جلد سیاه رنگی داشت بلند کرد و چشم هاش رو به پسر شیرینِ مقابلش دوخت:"ببین کی اینجاست!"
سرعت قدم هاش رو زیاد کرد و بدنش رو به سمت دست های باز شده ی پدر تهیونگ پرتاب کرد.
طبق عادت همیشگیش روی پاهاش نشست و خودش رو به سینه اش فشرد:"دلم برات تنگ شده بود کیمِ بزرگ!!!"
پدر تهیونگ دست هاش رو دور تن بچه ی بیست ساله و شیطونی که بین اخلاقش توی این مدت هیچ فرقی احساس نمیکرد، حلقه کرد و کتفش رو به آرومی نوازش داد:"دوباره منو ددی شماره دو صدا زدی درسته؟دلت میخواد از برج کنار قصر آویزونت کنم؟"
جونگ کوک تک خنده ای کرد و دوباره تنش رو به شخصی که همیشه ابهتش رو نادیده میگرفت چسبوند:"میدونم که اینکارو نمیکنی!! به خودت نگاه کن؟ چطور باید صدات کنم وقتی از پسرتم جوونتر میزنی؟؟؟ کیمِ بزرگ هم یجورایی از مد افتاده است...به درد خوناشامای دورت میخوره! برای همینم مجبورم خودم اسم انتخاب کنم! چطور میتونی سرزنشم کنی؟؟؟! "
YOU ARE READING
My Immortal Daddy [Taekook]
Fanfictionژانر:رومنس ، اسمات ،سوپرنچرال،فانتزی کیم تهیونگ از خاندان بزرگ کیم خون آشام چشم سبزیه که بر خلاف تصور بقیه ازش کاملا بی آزاره و ترجیح میده بدور از مسائل و مشکلات بین خودشون و خاندان های دیگه زندگی کنه. تقریبا موفقم هست تا وقتی که اتفاقی جون بچه ای...