یاد آور
داستان شیائوجان آلفای قدرتمند پلیسی که در یکی از مهم ترین پرونده های جنایی اش متوجه میشود همسرش وانگ ییبو هم درگیر این پرونده است .......
.
.
بعضی وقت ها بهتره چیزی رو یاد آوری نکنی که باعث خورد شدنت میشه 💔🖤
.
.
داستان روز های جمعه هر هف...
ییبو فقط به آرامش دستان الفایش نیاز داشت تا برروی همان تخت بخواب برود جان پتو را بالا کشید نگاهی به جوهیوک کرد ؛ شوفاژ و روشن کن سرده جوهیوک ارام سری تکان داد ؛ نگران نباش الان میگم روشن کنن جوهیوک جان را به بیرون کشید دستانش را ضد عفونی کرد ؛ الن میاد خونه ؟ جان ؛ آره ییبو جدیدا خیلی خسته اس جوهیوک اخمی کرد؛ تنش عصبی براش خوب نیست هیجان خوب نیست ییبو خودش قبلا کم غذا میخورد و وزنش کم بود یادته که جان ؛ هوم جوهیوک ؛ الان حس میکنم پرخوری عصبی داره البته بخاطر بچه ها هم هست ولی جان خیلی مراقبش باش برای الن هم توضیح بده خوبه که اون هست حداقل
من میرم به بقیه بیمارا سر بزنم برگه ترخصیت روی میز توی اتاقمه برو بردار
جان لبخندی زد چرا حس خوبی به درد های ییبو نداشت از قبل هم میدانستند امگا بارداری سختی خواهد داشت اما این اتفاقات استرس های بیشاز حد ییبو را درک نمیکرد.
تلفن را برداشت و برروی تماس کلیک کرد ؛ جین خوبی مرد ؟ جینهیوک؛ آقای سرگرد بالاخره کارشون به ماهم رسید ؟ جان اخمی کرد؛ دیگه بد اخلاقی نکن ببخشید خیلی وقته حالتو نپرسیدم جینهیوک لبخندی زد؛ سلام گرگ بی طمع نیست بفرمایین جناب سرگرد منکه فعلا دلخورم
جان خندید؛ جین جدیدا ییبو رو جایی نبردی؟ یا ندیدی اتفاقی براش بیفته ؟ میدونی که حالش چطوره وقتی میرم ماموریت همش نگرانشم جینهیوک اخمی کرد؛ راستشو بخوای دیشب زنگ زد منم رفتم دنبالش یه بار بود اسمش اسمشم یادم نیس صبر کن جان اخمش غلیظ تر شد؛ بار؟ مگه نمیدونه نمیتونه الکب بخوره ؟ جینهیوک؛ نه جان اصلا بحث خوردن و اینا نبوده انگار رفته بود کسی رو ببینه که منم نفهمیدم کیه ولی وقتی اومد بیرون حالش اصلا خوب نبود
جان ؛ به یاد زخم دست ییبو و لبش افتاد به سرعت تلفن را قطع کرد کنار تخت ییبو رفت هنوز هم آرام بخواب رفته بود نگاهی به لب ها و زخم دستش کرد راست میگفت ذهن یک کارگاه هیچگاه اشتباه نخواهد کرد یه حمله بوده . ولی چرا چرا ییبو او را با خبر نکرده بود چون ماموریت بود؟ یا به یاد برگه ترخیص افتاد به اتاق جوهیوک رفت . با دیدن برگه های زیاد برروی میز کلافه نگاه کرد ؛ خوب کدومه اصن نگاهش به بطری دارویی که برروی میز بود افتاد
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.