♡Sit in front of me for sixty days♡

412 67 25
                                    

یونهو دستاش رو زیر میز برد و با انگشتاش بازی کرد و به ظرف غذاش خیره موند و سعی کرد به رو به روش نگاه نکنه.

یونهو با شنیدن صدای مینگی سرش رو بالا آورد.

مینگی نیشخندی زد و با سرانگشتش اشاره ای به خرس قهوه ای روی تیشرت یونهو کرد.

مینگی: کیوتِ.

مینگی ذره ای از سوجوش رو خورد و به گونه های سرخ شده یونهو خیره شد.

یونهو سرمای کمی توی دست هاش حس کرد و سعی کرد به گونه های سرخش توجهی نکنه و سری به نشانه تشکر خم کرد.

یونهو: ممنونم.

دوستای سان باهم حرف میزدن و دوستای وویونگ کمی باهم پچ پچ میکردن.

وویونگ بخاطر اینکه نتونسته بود طراحی بکنه، غمگین بود و چنگالش رو توی دستش چرخوند و با دیدن تکه مرغی که توی ظرفش گذاشته شد، سرش رو بالا آورد و با چهره استخوانی و چشمای کشیده سان مواجه شد.

سان: بخور وگرنه بچه ها همه رو تموم میکنن.

وویونگ گونه هاش کمی رنگ گرفت و تشکر آرومی زیر لب کرد.

سونگهوا دستاش رو روی میز کوبید و نق زد.

سونگهوا: یاااا نکنه پیرمردای نود ساله دور هم جمع شدیم؟ حوصلم سر رفت.

هونگ جونگ ذوقی کرد و دستاش رو بالا آورد.

هونگ جونگ: من یه بازی خوب بلدممم.

توی چشمای همه یک امیدواری بوجود اومد و به هونگ جونگ خیره شدن.

از جاش بلند شد و کارت های پاستور رو از کیفش درآورد و گلوش رو صاف کرد.

هونگ جونگ: اهم..خب ببینید دوستان، من به هرکدوم از شماها یک عددی میدم بدون اینکه خودم ببینم و یک شرطی رو میگم که دو شماره باید باهم انجام بدن.

یونهو ذوقی کرد و دستاش رو بهم کوبید و عالیه ای گفت، که با شنیدن صدای پوزخند مینگی، دوباره خجالت کشید و سکوت کرد.

هونگ جونگ کارت ها رو از شماره دو تا هشت بین همه تقسیم کرد و بعد از تقسیم کردن لبخند شیطانی زد.

هونگ جونگ: خب خب شماره هاتونو ببینید ولی به هم نشون ندید.

سان کمی خم شد و عددش رو دید *۷*

یوسانگ کارتش رو دید و با دیدن عدد شانسش خدا خدا کرد بهش چیزی نیفته. *۴*

یونهو که تحمل نداشت خم شد و در گوش یوسانگ زمزمه کرد.

یونهو: عدد من پنج.

هونگ جونگ دستش رو توی هوا تکون داد.

هونگ جونگ: خب دیگه بسه.

دستش رو زیر چونش برد و فکر کرد.

هونگ جونگ: شماره هفت و دو دیگه نمیتونن ادامه غذاشون رو بخورن و باید برن و شب هم پیش هم بخوابن.

Sit In front Of me For sixty Days | Ateez Kde žijí příběhy. Začni objevovat