سونگهوا و یوسانگ تمام روز توی مدرسه همو نادیده گرفتن و هروقت چشم تو چشم میشدن با عصبانیت نگاهشون رو از هم میگرفتن.
...
یوسانگ جلوی آیینه اتاقش دستی به لباسش که شکمش رو به خوبی نشون میداد کشید و شروع کرد به درست کردن موهاش.
کمی صورتش رو میکاپ کرد و لنز عسلی رنگی گذاشت.
عطر شیرینی به گردنش زد و توی آیینه به چهره و بدن بی نقصش خیره شد.در خونه رو بست و با کلید، قفلش کرد و نگاهش به سمت طبقه بالا رفت و پوفی کشید.
کنار خیابون وایساد و تاکسی سوار شد و اسم کلاب مورد نظرش رو گفت.
تاکسی حرکت کرد و یوسانگ به خیابون ها و آدم ها نگاه کرد....
یوسانگ نفسش رو با صدا بیرون داد و کمی خودش رو مرتب کرد و به سمت کلاب رفت.
با برخورد نورهای مختلف به چشماش، پلکاش رو کمی بست و کم کم عادت کرد.
رفت و جلوی بار نشست و نوشیدنی سفارش داد و برگشت و به اطراف نگاه کرد.اونجا جایی بود که میتونست خود واقعیش باشه و کسی نه لباسش رو قضاوت کنه نه گرایشش رو.
اون کلاب مخصوص افراد ال جی بی تی بود و یوسانگ بعضی وقتا توی هفته به اونجا میومد و البته یونهو و وویونگ و هونگ از این موضوع خبر داشتن.
یوسانگ وقتی دوازده سالش بود متوجه گرایشش شد و به اولین کسایی که کام اوت کرد دوستاش بودن و اونا هم اون رو با آغوش باز پذیرفته بودن و دوسال بعد از اون یونهو کام اوت کرد.
وقتی بارمن نوشیدنی رو جلوی یوسانگ گذاشت لبخندی بهش زد و به زیبایی یوسانگ خیره شد.
_ مهمون من باش.
یوسانگ نیشخندی زد و با چشمای کشیده اش به سر تا پای پسر نگاهی کرد و لیوانش رو برداشت و پول رو به سمت پسر هل داد.
یو: نیازی نیست اگه تایپم بودی شاید قبول میکردم.
از جاش بلند شد و نوشیدنیش رو سر کشید و برای رقص، به سمت جمعیت رفت.
با ریتم آهنگ بدنش رو حرکت داد و آزادانه رقصید.کم کم نوشیدنی روش اثر کرد و بدنش گرم شد.
با تمام وجودش رقصید و خوشحالی کرد.همه محو تماشاش بودن، حرکات نرم بدنش، لباس زیباش، چهره فوق العادش و...
همینطور که میرقصید به سمت بار رفت و با خنده و گونه های سرخ شده، سه تا شات نوشیدنی خورد.
بارمن با دیدن یوسانگی که داره مست میشه، نیشخندی زد و سمتش خم شد._ هی بهتره زیاد نخوری چون کلی گرگ دارن نگاهت میکنن.
یوسانگ که کاملا گرم شده بود، خنده بلندی کرد و دستی توی موهای نم دارش کشید.
ESTÁS LEYENDO
Sit In front Of me For sixty Days | Ateez
Novela Juvenil" کامل شده" شصت روز جلوی من بشین خلاصه: با برخورد نور به صورت گچی شده و به خواب رفته اش آروم لای چشمانش رو باز کرد. دستش رو جلوی صورتش آورد و سرش رو از روی میز کارش بلند کرد و به اطرافش نگاه کرد. با دیدن اینکه دوباره توی کارگاهش خوابش برده و به خ...