سلام عزیزانم، واقعیتش نمیخواستم تا پایان این اتفاقات آپ کنم ؛ ولی به این فکر کردم شایدآپ مردن باعث شده یکم این غم های این چندوقتمون فراموش کنیمقوی باشید، دوستتون دارم 🖤
__________
من پسر گمشده ایی بودم ، در تمام طول زندگیم گم شده بودم ، پر از نقصی و تنهایی که با پول و تجملات پر شده بود، من رو به روی درخشان ترین ستاره های جهان نشسته بودم ولی خودم یک ستاره سقوط کرده بودم، تورو دیدم!
یک پسر گمشده دیگه، خطرناک و ترسناک، پسر روانی که بی حس میکشت، اگر حس نمیکرد ، پس اون مثل من بود ، نیم دیگر من بود، اون من بود.
اون قوی و قدرتمند بود ولی اون پسر بچه ترسیده بود، گریه نمیکرد ولی قلبش شکسته بود، تیکه های شکسته قلب اون من رو زخمی کرد و من زمین زد، به خودم اومدم دیدم نفرت که از وجودش در من سرچشمه میگرفت تبدیل به حس لطیفی از دوستی و عشق شد، چطور ممکنه؟ اون منو به بازی گرفت ؟ من با اون پرواز کردم و سقوط کردم...
آیا میتونی احساس من بفهمی؟
نمیتونی، چون من نشدنی ترین مشکل وجود تو هستم. چیزی که هیچوقت برات اتفاق نمیوفته..." توله شیر من چطوره؟"
کیونگسو با شنیدن صدای نفرت انگیزی که کل زندگیشو به بازی گرفته بود از پشت جونگین بیرون اومد و به چهره اون مرد خیره شد.
" میخوای بفهمی بازی کردن با دم یک توله شیر چی به سرت میاره؟ امتحان کن! "
" من تورو بزرگ کردم جونگین، ماگو نمیتونه به من آسیب بزنه، مگه نه پیرزن؟"
پیرزن با صدای بلند و لحنی مرده ایی خندید و با صدای خنده اش که در جنگل زیر پاشون بود اکو شد و باعث بلند شدن پرنده ها شد، زن مثل مرده متحرک با صدای خشن گفت: درسته سرورم، اون توله هیچ آسیبی بهتون نمیزنه...
پادشاه خندید و اینبار دست هاشو دراز کرد و به معنای در آغوش کشیدن جونگین گفت: بیا، بیا بغل آپا..وقت خونه رفتنه
جونگین ساکت با چهره درهم بهشون خیره شد.
- از جون من چه چیزی میخوای ؟
- فقط میخوام با من به خونه برگردی
+ خونه من یک جا دیگه است
- خونه تو فقط جایی هست که در اون تبدیل به چیزی که من میخوام بشی!
+ تو منو به وجود نیاورده ای نمیتونی برای من تصمیم بگیری!کیم جونگ اون خندید و به سختی یکی از پاهاشو روی زمین کشید و روی تنه درختی نشست، و درحالی که نگاهش روی پشت سر جونگین، جایی که کیونگسو ایستاده بود گفت: فکر کردم همه چیز دیدی...
کیم جونگین، تو حتی فامیلیت هم از من بردی؛ واقعا حرف های اون پیرزن و شیاد هایی که تو راه دیدی باور کردی؟ وقتی از اول شروعت ، ادامه دادنت، حتی پایانت هم به دست من بود؟ اگه مادرت با پدرت ازدواج کرد خواسته من بود، اگه بچه دار شد ، اینکه تو بدنیا بیای خواسته من بود ؛ میبینی؟ تو مال منی چون من تورو به وجود آوردم پسر جون، من مالک تو هستم...
