PART.4

649 124 1
                                    


Taeyung pov:

امروز قرار بود به دیدن جونگهو بریم
اما قبلش نباید از نقشم با دوقلوها صحبت کنم؟

مهم نیست اون ها تاالان به امریکا اومدن و منتظر یه حرکت اشتباه من هستن تا پیدام کنن

نمیدونم واقعا دارم دیوونه میشم
باید به جئون ها بگم یانه

تهیونگ به خودت بیا جونگهو موقعی که بفهمه چه رابطه ای با دوقلوها دارم
قطعا ازم استفاده میکنه تا بهشون صدمه بزنه

من ...باید...برم

غرق افکارم بودم که سوکجین هیونگ اومد
÷خب دونسنگ عزیزم بریم

مکثی کردم
_هیونگ ؛من میترسم

÷از چی
_از ریسک، دیگه فقط میخوام زندگی اروم داشته باشم هرچی بهش فکر میکنم 
من از دست دوقلوها فرار کردم چون تو باتلاق خلاف بودن نمیخوام دوباره ورود پیداکنم

چند لحظه ای بهش فکر کرد
÷تو زیادی جثه ظریفی داری ؛درست میگی نباید وارد همچین مسئله ای بشی

_ممنونم هیونگ خیلی خوشحالم که کنارمی

خواستم برگردم اتاقم که سوکجین صدام زد
÷تهیونگ راستش دوست پسرم قراره بیاد خونه تو با این موضوع مشکلی نداره

اون گی بود ..؟

_وااای سوکجین هیونگ خیلی برات خوشحالم ؛حالا کی هست میشه ببینمش

÷الان میاد بهم گفت دوستاش که یجورایی برادرای کوچیکش هستن به دیدنش اومدن

_پس من برم به خودم برسم بد به نظر نرسم

همون لحظه حالت تهوع بهم دست داد
چشم هام رو بستم ...امکان نداره
اما الان که فکر میکنم میبینم امکانش هست

بدون اینکه سوکجین بفهمه رفتم و از داروخانه بی بی چک گرفتم و برگشتم
سمت سرویس رفتم و انجامش دادم
چند لحظه صبر کردم تا جواب مشخص بشه

مثبت بود ؛خوشحال باشم یا ناراحت
جیغ خفه ای کشیدم ،بعد مدت ها میتونم بچه خودم رو بغل کنم

Namjoon pov:

×هیونگ مطمئنی که تهیونگ پسر عموی دوست پسرته
=کاملا
+امشب وارد  عمل بشیم؟
=نه بچه ؛صبر میکنی من برم پیش دوست پسرم بررسی کنم اوضاع از چه قراره ؛شاید تهیونگ اینجا نباشه اما...

×+اما چی

=سوکجین گفت پسرعموش چند روزی که به دیدنش اومده
×برو هیونگ اما هر ثانیه بهمون خبر بده

=خیله خب

از عمارت خارج شدم ؛سوار ماشینم شدم و به سمت خونه سوکجین حرکت کردم
_____________

جلوی خونه پارک کردم و با دسته گلی که برای سکجین گرفته بودم
ایفون زدم و منتظر اومدن محبوبم شدم

𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)Место, где живут истории. Откройте их для себя