Taeyung pov:
امروز قرار بود به دیدن جونگهو بریم
اما قبلش نباید از نقشم با دوقلوها صحبت کنم؟مهم نیست اون ها تاالان به امریکا اومدن و منتظر یه حرکت اشتباه من هستن تا پیدام کنن
نمیدونم واقعا دارم دیوونه میشم
باید به جئون ها بگم یانهتهیونگ به خودت بیا جونگهو موقعی که بفهمه چه رابطه ای با دوقلوها دارم
قطعا ازم استفاده میکنه تا بهشون صدمه بزنهمن ...باید...برم
غرق افکارم بودم که سوکجین هیونگ اومد
÷خب دونسنگ عزیزم بریممکثی کردم
_هیونگ ؛من میترسم÷از چی
_از ریسک، دیگه فقط میخوام زندگی اروم داشته باشم هرچی بهش فکر میکنم
من از دست دوقلوها فرار کردم چون تو باتلاق خلاف بودن نمیخوام دوباره ورود پیداکنمچند لحظه ای بهش فکر کرد
÷تو زیادی جثه ظریفی داری ؛درست میگی نباید وارد همچین مسئله ای بشی_ممنونم هیونگ خیلی خوشحالم که کنارمی
خواستم برگردم اتاقم که سوکجین صدام زد
÷تهیونگ راستش دوست پسرم قراره بیاد خونه تو با این موضوع مشکلی ندارهاون گی بود ..؟
_وااای سوکجین هیونگ خیلی برات خوشحالم ؛حالا کی هست میشه ببینمش
÷الان میاد بهم گفت دوستاش که یجورایی برادرای کوچیکش هستن به دیدنش اومدن
_پس من برم به خودم برسم بد به نظر نرسم
همون لحظه حالت تهوع بهم دست داد
چشم هام رو بستم ...امکان نداره
اما الان که فکر میکنم میبینم امکانش هستبدون اینکه سوکجین بفهمه رفتم و از داروخانه بی بی چک گرفتم و برگشتم
سمت سرویس رفتم و انجامش دادم
چند لحظه صبر کردم تا جواب مشخص بشهمثبت بود ؛خوشحال باشم یا ناراحت
جیغ خفه ای کشیدم ،بعد مدت ها میتونم بچه خودم رو بغل کنمNamjoon pov:
×هیونگ مطمئنی که تهیونگ پسر عموی دوست پسرته
=کاملا
+امشب وارد عمل بشیم؟
=نه بچه ؛صبر میکنی من برم پیش دوست پسرم بررسی کنم اوضاع از چه قراره ؛شاید تهیونگ اینجا نباشه اما...×+اما چی
=سوکجین گفت پسرعموش چند روزی که به دیدنش اومده
×برو هیونگ اما هر ثانیه بهمون خبر بده=خیله خب
از عمارت خارج شدم ؛سوار ماشینم شدم و به سمت خونه سوکجین حرکت کردم
_____________جلوی خونه پارک کردم و با دسته گلی که برای سکجین گرفته بودم
ایفون زدم و منتظر اومدن محبوبم شدم
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)
БоевикKookv [تکمیل] بعداز درد ها و زخم هایی که تهیونگ از اطرافیانش خورد؛ تصمیم گرفت به امریکا مهاجرت کنه و اینجاست که متوجه میشه که جونگهو برادر جونگکوک و جونگهیون دشمنشونه و تصمیم میگیره و شروع میکنه به همکاری با باندهای بزرگ تا روزی که انتقام عزیزانش...