PART.17

425 75 17
                                    


دوسال بعد:

×آناصبر کن
دختر با صدای جیغ و خنده های دلنشین محوطه پشت عمارت رو میدوید موهای زیبای براقش زیر نور افتاب زیبابود؛غیر قابل توصیف

_میبینی مادر آنا کاملا شبیه جونگکوکه، پرانرژی و خندان

=خوشحالم بعداز این همه اتفاق هنوزهم قوی هستی

اون نمیدونست پسر به ظاهر قوی‌اش هرلحظه ترس از دست دادن عزیزانش رو داره

Jungkook pov:
از دویدن و بازی خسته شده بودم ولی این شدت از انرژی که دختر کوچکم داشت به من انگیزه ادامه دادن میداد

با دیدن تهیونگ که قدم زنان به سمت ما میاد وایستادم

_آنا میخوام با پدرت صحبت کنم میشه بری پیش مادر؟
+باشه پاپا

خودش رو نزدیک تر کرد و بطری اب رو بهم داد
×اوه ممنونم
_جونگکوکی میخوام باهات صحبت کنم

به باغ اشاره کردم و به سمتش قدم برداشتیم

×خب...؟

_ میخوام بریم مسافرت شاید برای مدت طولانی

×اره میخواستم کشورهای غربی رو به آنا نشون بدیم
_آنا باما نمیاد
رفتارش عجیب بود داشت نگرانم میکرد
این مدت به اندازه کافی نگرانم کرده بود و الان داشت دوبرابر اشوبم میکرد

×نمیخوای بگی چیشده؟
_چیزی نشده عزیزم

×تهیونگ...
_باشه خیله خب؛دکتر که گفت افسردگی تو اوج گرفته نگران شدم و خب ترسیدم
بیا بریم من نمیخوام اینجوری شکسته ببینمت

×تهیونگ...
_لطفا بیا از کل این دردها و مشکلات دور بشم فقط یمدت من میخوا...

×تهیونگ..؟
_چیه؟

×تا هر مدت زمانی که بخوای کنارتم هرجا که بخوای میریم ولی نمیتونیم دخترمون رو تنها بزاریم

درکش میکنم من تنها کسی هستم که براش مونده توی این دوسال خیلی کمک کرد تا اینی بشم که الان هستم
بهش افتخار میکنم که تونست دوباره روح یه مرده رو زنده کنه

به سمت اتاق حرکت کردم و درحین رفتن زنگ زدم و همه چیز رو برای سفر اماده کردم

وارد اتاق شدم که دیدم تهیونگ داره وسایلش رو جمع میکنه
رفتم و از پشت بغلش کردم عطر موهاش رو وارد ریه‌‌م کردم خیلی وقته بوسه‌ای روی موهای ابریشمی ماه زیبایش نگذاشته بودم!

_حس زندگی دارم

با حرفش به خودم اومد
برگشت به سمتم
_الان دارم روح شادت رو حس میکنم

×واقعا من شادم؛ چون منبع ارامش کنارم بوده و من ازش غافل شدم
دستش رو نوازش‌وار روی گونه‌ام کشید

_دلیل این ارامش تویی جونگکوکی

به سمتش خم شدم و خواستم ببوسمش که در کوبیده شد
به سمت در رفتم و‌بازش کردم

×چیشده
نفس زنان جواب داد
=قربان پیداش کردیم
به سمت تهیونگ برگشتم دیدم کنجکاو داره نگاه میکنه
×میتونی بری

بعداز تعظیم کوتاهی رفت

×خب کجا بودیم؟
_چخبر شده...
×بهش فکر نکن داریم میریم سفر و باید خیالت راحت باشه

نگران شده بود از چشمای وحشی رام شده‌اش میخوندم

× آه خب یکی از افراد که مامور مخفی سازمان موادمخدره اومده عمارت و داشته اطلاعات جمع اوری میکرده و خوشبختانه هیچ اطلاعاتی دستش ندادیم که کار اصلی باند چیه

_میخوای باهاش چیکار کنی

وقتی متوجه شدم نمیخواد اجازه بده ببوسمش ازش فاصله گرفتم و به سمت رگال رفتم
×مسلمه میمیره

_من یه نقشه دارم چطوره به خودمون وفادارش کنیم بدون اینکه بخوایم تهدید کنیم اگه تهدید کنیم میفهمه که ما فهمیدیم پلیسه
و کم کم به سمت ما میاد تا اینکه لحظه به لحظه کارکردشون رو به ما گزارش بده

از طرز فکرش خوشم اومد ولی دیگه نمیخواستم درگیر بشه
با عصبانیت اسلحه رو برداشتم و به سمت در رفتم

×گفتم که نمیخوام درگیر بشی
_من وسطشم جونگکوک صبرکن
بدون توجه به تهیونگ از کنارش رد شدم و به سمت سالن رفتم و بدون اینکه اطلاعی داشته باشن از پشت به مامور سازمان شلیک کردم

بقیه با نگاهی سرد که میشد ترس رو ازش تشخیص داد خیره شده بودن
×حواستون باشه بدون هیچ فوت وقتی عاقبت جاسوس میشه این

تهیونگ به تمام این اتفاقات نگاه کرد و با لبخند به استقبالم اومد و دستم رو گرفت و به سمت اتاق کشوندم و در رو بست
×آه سردرد لعنتی
دستم رو گرفت کشید
_بیا اینجا
سرم روی پاهاش گذاشتم و اروم با دست های لطیفش شیقیه رو ماساژ داد
×بگو تهیونگ
_از چی

×از بودن کنار من و صبوری کردنت اینکه دارم عذابت میدم و باز با محبتت جوابم رو میدی

_در جنگل سرو میدوم
    به دنبال رودخانه آبی
     به دنبال عشق حقیقی
     تو به من کمک خواهی کرد و در اخر ناامیدم میکنی...
اما این راه نفس‌گیر واقعا زیباست
       به من بگو که امیدواری
         به ندای درونت گوش بده
      سازی مینوازد که تو در آن میخندی
اوای دلنشینی دارد
قصد ترک کردنش را داری؟
       واقعا از این صخره بلند عبور نخواهی کرد؟
            دستم را بگیر و چشمانت را ببند
دیدی؟
تو موفق شدی
برای همینه که من همیشه کنارتم چون روح بزرگی داری چون بهم مقام و منزل میدی
تو منو بزرگ میکنی من بزرگ نیستم

تو خدایی الهه زیبایی کاش بتونم برای همیشه شاد نگهت دارم تهیونگم

.............

هی چطورید بعداز مدتها اومدم
متاسفم که وقفه ایجاد شد

لطفا کامنت بزارید و بگید چه مدلی دوست دارید،تموم بشه

𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang