PART.14

498 96 0
                                    


Jimin pov :

طبق خواسته تهیونگ امشب قرار بود باند چوی رو نابود کنیم
به سمت عمارت حرکت کردیم
تمام افراد حاظر بودن تا جونشون رو برای ویکتور فداکنن

محدوده عمارت بودیم که تیراندازی شروع شد

چی؟
چه اتفاقی داره می افته ..؟"

غافلگیرمون کردن ؛چوی هی و افرادش کاملا مسلح اماده ورود ما بودن

فورا از ماشین هاپیاده شدیم و پناه گرفتیم

÷چیشده پارک جیمین نکنه ترسیدی قایم شدی نترس بیا اینجا میخوام سرتو برای ویکتور بفرستم

=تو خیلی احمقی چوی

احمق هم کلمه زیادیه برات حرومزاده

÷کافیه جیمین ؛هیچ کس شانس پیروزی در مقابل من رو نداره حتی اون صاحبت

=دهن کثیفت رو ببند وگرنه خودم دست بکار میشم

بدون اجازه دادن بهش بلندشدم و شلیک کردم
که به شکمش اصابت کرد
و فورا نشستم

تعداد اونها از ما بیشتر بودن
شروع کردن به تیراندازی و تک به تک افرادمون رو به کام مرگ فرستادن
چاره ای نداشتم جز فرار ؛به سمت ماشین دویدم و قبل از اینکه تیراندازی کنن حرکت کردم و باسرعت دور شدم

گوشی رو از جیبم خارج کردم و شماره تهیونگ رو گرفتم

=تهیونگ
خوشحال بود لعنت به من که دارم خوشحالیت رو خراب میکنم
_بگو جیمین میخوام مهمونی پیروزی رو ترتیب بدم
با نشنیدن جوابی ادامه داد
_حرف بزن جیمین ،چیشده

=تهیونگ ...متاسفم ؛ما شکست خوردیم

صدایی ازش درنمی اومد ؛به تماس خاتمه دادم و به سمت عمارت باسرعت بیشتر حرکت کردم

از کنار محافظ ها عبور کردم که دیدم تهیونگ دخترش رو به اغوش کشیده و با خونسردی تمام داره باهاش بازی میکنه

=ما داریم نابود میشیم بعد تو اینجا داری چیکار میکنی
_مهم نیست ؛من دخترم رو کنارم دارم

اون دیوونه شده ؛به محافظ ها اشاره کردم که بیرون بمونن

=تهیونگ واقعا خودتی؟
چوی هی کسی بود که دخترت رو دزدید و جونگهیون رو زخمی کرد
تمام باندها بهمون خیانت کردن ؛همه با چوی متحد شدن

بلند شد وبه سمتم اومد
آنا رو به دستم داد و لب زد

_بچه هام تنها دلخوشی که توی دنیا بعداز دوقلوها داشتم
آنا رو با خودت به کره ببر ؛اگرکه زنده موندم به دیدنش میام اما اگرکه به هر دلیلی نتونستم برگردم مواظب دخترم باش ،رفیق

اشک های بی صدا روی گونه ام میچکید
تهیونگ فداکار ؛گرگی که از توله هاش محافظت میکرد

_تا دیرنشده برو

𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)Where stories live. Discover now