PART.10

535 90 0
                                    


Taehyung pov :

تموم ادمایی که از مرگ فرار میکنن روزی به سراغشون میاد
حتی زودتر از چیزی که فکرش رو بکنن
اگه زیادی به زندگی بچسبی ؛زندگیت رو در ترس از مرگ میگذرونی و این ترس باعث میشه تا تصمیم های احمقانه بگیری

روزی که راهم رو از کسایی که دوسشون دارم جدا کردم میدونستم یک روز دلتنگ همه خاطرات میشم
اما دقیقا نکته همینجاست که من از این پشیمونم ...؟!
نه؛به هیچ وجه

چشمام رو باز کردم
اولین چیزی که دیدم چهره زیبای اشنایی بود
که با عطر تلخ نگرانش بهم ارامش میداد

_جونگهیون
+من اینجام تهیونگ ؛خوبی .درد نداری؟

سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم
_دلم براتون تنگ شده بود

به سمتم اومد و سرش روی سینم گذاشت

+تو نمیدونی وقتی تنها داراییت ترکت کنه چه حسی بهت دست میده 
_من کنارتمونم؛ و خواهم موند

مکثی کردم با ندیدن جونگکوک نگران شدم
_کوک ؛جونگکوک کجاست

با حس بیقراری که داشتم میتونستم بفهمم حال جفت مهربونم خوب نیست

به سمت گوشیم خیزدم و برداشتمش
شماره جونگکوک وصل کردم
اما جواب نداد

+چیشده ته
_کوک ...کوک جواب نمیده

+اون گوشی رو بده به من
گوشی رو ازم گرفت و گذاشت جیبش
و رفت بیرون

Jungkook pov:

×تهیونگه

=جوابش رو بده
×اگه الان باهاش صحبت کنم نمیتونم خشمم رو کنترل کنم

=واقعا عاشقشی؟
نگاهم رو به گوشه ای دادم 
=جوابم رو بده جئون جونگ کوک

×این کافیه که با وجود همه بدی و دروغ هایی که گفته بازم فقط خودش برامون‌مهمه
وقتی که کنارشیم حس میکنیم مادرمون بغلمون کرده همون قدر ارامش بخش و به دور از حس نفرت از کسی

=شما بدستش اوردین کوک؛  بلاخره تجربش
کردین ؛راستی بچه هاتون خوشگلن!؟

×چشماشون روشن تر از هر روزبهاری
پوستشون نرم تر از هر شکوفه گیلاسی
وزیباتر از هر ستاره‌ای ...میدرخشن مثل مادرشون

=پس شبیهتونن 

لبخندی روی لبم نشست که نه از روی شادی بود و نه از روی غم
حسی بود که بهش میگفتن عشق
زیباست"

نگاهم به صفحه گوشی کشیده شده
تماس وصل کردم

×چیشده جونگ
+بیا اینجا کوک تهیونگ داره سراغتو میگیره

با گفتن باشه ای از نامجون خدافظی کردم و به سمت بیمارستان حرکت کردم

باید چه واکنشی نشون میدادم؟
ساکت میموندم و به تهیونگ نمیگفتم که همه چیز رو میدونم
اگه به جونگهیون حقیقت رو بگم قراره چجوری با تهیونگ رفتار کنه

𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang