PART.12

489 87 0
                                    

Jimin pov:

امشب شب انتخاب بود ؛شبی که رئیس کل باندها معرفی میشد
تهیونگ اطمینان داشت همه به اون رای میدن یعنی باید رای میدادن

همه توی گمرک جمع بودن
دختری که هرلحظه توسط یکی از افراد بفاک میرفت و جام شرابی که توی دست اون حرومزاده ها بود

=خوش اومدی وی
اما تهیونگ با تکون دادن سرش روی صندلی ریاست نشست

از موقع ورود به افرادی که اونجا بودن مشکوک بودم‌
که ناگهان شخص انتهای میز شروع کرد به پوزخند زدن و صحبت کردن

=کیم ویکتور حس نمیکنی جای اشتباهی رو برای نشستن انتخاب کردی ؟

_تو فکر میکنی من لیاقت این سمت رو ندارم؟
=درستش اینه که توباید زیر دست من باشی

_درست میگی

از جاش بلندشد و پشت مرد ایستاد و شروع کرد به ماساژ دادن گردنش

ای احمق به چه جرئتی ...
خواستم قدمی بردارم ، تهیونگ اشاره کرد که ساکت بمونم

مرد با لذت چشم هاش رو بسته بود و حرف میزد

=میدونی ویکتور ؛تو خیلی باهوشی که جایگاه خودت رو میدونی

_زندگی مثل یه جعبه شکلاته ، تو هرگز نمی دونی چه چیزی قراره گیرت بیاد

=من ریاست رو خواستم و بدستش اوردم

_زندگی ما با فرصت ها تعریف می شه ، حتی فرصت هایی که اون ها رو از دست دادیم

بدون اجازه صحبت دادن بهش اسلحش رو خارج کرد و از پشت به سرش شلیک کرد
و رو به باقی حاظرین لب زد

_خب کسی هست که بخواد روی اون صندلی بشینه؟ ...میدونید من مشکلی با صندلی ها ندارم ،چه پادشاه باشم ؛چه خدمتگزار درهرصورت کنترل این امور به دست منه

به سمت صندلی رفت و دستمالی دراورد و همزمان که خون روی صورتش رو پاک میکرد لبخندی روی لب داشت به جسم مردی که چندلحظه پیش علیه اون حرف میزد نگاه کرد

_جنایت ،اندیشه است؛ جنایت،تنفسه ؛اون از تمام این ها رها شد

منظورش چیه
همین الان ینفر رو کشت ولی جوری رفتارمیکنه که انگار داره به یه لکه روی دیوار نگاه میکنه

÷ما وفاداریمون رو به شما اعلام میکنیم ؛کیم ویکتور

پوزخندی زد و به افراد نگاه کرد

_شما به چه اصولی پایبند هستید

÷ برادری_سود برابر
_و اگه برادرتون به شما اسیب زد
÷بهش اسیب میزنیم

_این توانایی های ما نیستن که نشان می دهند واقعاً چی هستیم ... این انتخاب های ماست که این رو نشون میدن

با اشاره دستش متوجه شدم که موقع رفتنه
بلند شد و به سمت ماشین قدم برداشتیم که صدای چوی هی اومد

𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆..2(revenge)Where stories live. Discover now